-part 20-

539 80 109
                                    

بچه ها این پارت ی اهنگ داره حتما حتما از دیلیم دانلودش کنید(پین شده) چون بشدت روی فضا تاثیر داره(@the_lighthouse26)

Part 20
Subject: reason
To:jeongookie99@gmail.com "
"ایمیل ۶۸ ام
یه روزایی، وقتی حرف از نبودنت میشد، فقط برای اینکه وسواس قلبم و اعتیاد روحم به داشنتو پنهان کنم؛ میخندیدم تا تظاهر کنم همچین اتفاق دور از واقعیتی، کم اهمیت بنظر میاد.
چقدر احمق بودم که نفهمیدم کائنات هیچوقت قرار نیست اجازه بدن لبخندی ابدی باشه.

6 September
Seoul 

"بیخیال جونگکوک. من میدونم که توعم اینو میخوای. خسته نشدی از بس تحت سلطه ی دوست‌پسرت بودی؟ من دارم خودم رو تمام و کمال تقدیم تو میکنم."

دست مشت شده ی جونگکوک با هر جمله ی پسر سفت تر میشد. قبل از اینکه جونگکوک بتونه جوابی بده صدای بلند الارم از یکی از دستگاه‌های روی میز بلند شد و باعث شد نگاه وحشت زده ی هر دو روی سیستم بشینه.

"فاک!"

به محض بلند شدن صدای اجیر بلا با دو وارد اتاق شد.
"شما دوتا احمقا دارین چه غلطی میکنین؟"

دختر بعد از گفتن حرفش به سرعت به سمت بی سیم رفت تا ارتباط رو با افرادشون برقرار کنه.

آدام و جونگکوک با حالت شوکه، به بلا که به سرعت روی کیبورد میکوبید و تایپ میکرد و البته همزمان جمله های عصبیش رو سر افرادشون فریاد می‌زد خیره شدن.

"قرار نبود اینطور بشه...لعنتیا مثل اینکه بو بردن...مسیر سه امنه...هیچکار برنامه ریزی نشده‌ای ازتون سر نزنه...از همون برین... کلمه ی رمز همون قبلیه ... اره ...تمام"
بالاخره بی‌سیم رو با شدت روی میز رها کرد و سمت اون دونفر برگشت.

"میشه بگید دقیقا چه غلطی داشتید میکردید؟"
جونگکوک با اخم‌هایی که شدیدا درهم رفته بود سمت تجهیزات کنترلی رفت و با صدای ارومی گفت:
"متاسفم... باید حواسم می‌بود."

درواقع لحن جونگکوک به هیچ وجه متاسف نبود با این‌حال این جمله رو بیان کرد تا به نحوی از ادامه دار شدن ماجرا جلوگیری کنه.
و البته موفق بود.

بلا که با حرف جونگکوک بیخیال سوال جواب کردن شده بود، بعد از اینکه چشم غره‌ای به آدام رفت سمت جونگکوک چرخید:
"فقط چهل دقیقه دیگه مونده، اینبار کاملا حواست رو جمع کن و وقتی که تموم شد میتونی بری."

جونگکوک بدون اینکه حرفی بزنه سر تکون داد و مشغول فیکس کردن هدفون روی گوش‌هاش شد.

نگاه عصبی بلا برای بار دوم روی چهره ی آدام نشست. حدس زدن رفتارها و مقصود آدام نسبت به جونگکوک برای بلا چندان سخت نبود.

به همین خاطر با قدم‌های محکم نزدیک پسر انگلیسی شد و درحالی که با سرش به خروجی اتاق اشاره می‌کرد گفت:
"فکر نمیکنی بهتر باشه بری خونه؟"

The Reason(kookv,vkook)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang