-part14-

682 89 41
                                        

Subject: reason
To:jeongookie99@gmail.com "

"ایمیل ۴۲ ام
دونده ی خوبیه. زمانو میگم. طوری به سرعت میگذره انگار این مسابقه به جونش بستگی داره. اگه یه روز گیرش بیارم بهش میگم این فقط زندگی فاکی ادماست و اگر یکم اروم‌تر بدوئی شاید ما فرصت این رو داشته باشیم که نگاهی به دور و برمون بندازیم و ببینیم داره چه بلایی سرمون میاد و چه بلایی سر خودمون میاریم!

درهر حال هیچوقت دستم بهش نمیرسه. تو این مسابقه ی لعنتی من همیشه اخرین نفرم. همیشه سال‌ها از زمان حال عقبم و حالا؟!
حالا احساس میکنم همه چیز به قدری سریع پیش رفته که من حتی مسیر مسابقه روهم گم کردم.

این مسابقه یکم ناعادلانه نیست؟ من هیچ تمرینی برای اینجا بودن نداشتم!
کی میدونه تو این مسابقه ی لعنتی چند وقت دیگ زنده بمونم و بتونم بدوئم."



20 August
Seul

در ماشین رو باز کرد و تن خسته‌اش رو روی صندلی انداخت. پسر کوچیک‌تر اینبار روی صندلی کمک راننده‌ نشسته بود و با چشم‌های بسته به سرش رو به پشتی صندلی تکیه داده بود.
"متاسفم."

حرف پسر بزرگتر باعث شد جونگکوک با تعجب چشم هاش رو باز کنه.
"تو چرا؟"
تهیونگ بعد از اینکه نگاهی به دوست پسرش انداخت ماشین رو استارت زد و توضیح داد:
"باید میدونستم تو غذای چرب نمیخوری."

درواقع هردو پسر میدونستن عامل خراب شدن امشبشون جونگکوک بود و همین دلیلی بود که باعث میشد پسر کوچیک‌تر متعجب بشه.
چیزی که نمیدونست این بود که تهیونگ حاضر بود برای خوب موندن رابطشون هرکاری بکنه. حتی عذرخواهی کردن راجب چیزی که ذره‌ای درش مقصر نبود.

جونگکوک واقعا نمیدونست چی بگه. این رفتار دوست پسرش باعث شده بود تاحد زیادی بابت رفتار مزخرف و بچه گانه‌ای که توی رستوران داشت احساس خجالت بکنه.
از طرفی تهیونگ هزینه ی زیادی رو بابت رزرو میز و البته تمام اون غذاهایی که خورده نشدن پرداخت کرده بود و اینکه بخاطر اون همه چیز خراب شده بود به عذاب وجدانش اضافه میکرد.

از طرف دیگه تصور اینکه تهیونگ با بردنش به جاهای گرون و خرجای اضافی کردن یا فداکاری‌هاش میخواد خودش رو خوب نشون بده و همیشه حرف اول رو بزنه باعث میشد تمام عذاب وجدانش از بین بره.

از دید هر سوم شخصی این تفکرات مسخره به نظر میومد، اما هیچکس نمیدونست این تفکرات نتیجه ی فشار روانی زیادیه که پسر کوچیک‌تر بخاطر کم پولی متحمل شده بود و تفاوت درامدی زیادی که به طور ناگهانی بین اون دو به وجود اومد که باعث شد جونگکوک همیشه احساس ناکافی بودن داشته باشه.

حالا این احساس ناکافی بودن طور دیگه ای جبران میشه. با متهم کردن پسر دیگه...

تهیونگ هنوز به خاطر داشت که توی رستوران جونگکوک راجب تولد آداموگفته بود با این حال تلاش کرد تا شانس خودش رو امتحان کنه.
"برای جبران این اتفاق...بیا یکشنبه شب بریم پیک نیک."

The Reason(kookv,vkook)Onde histórias criam vida. Descubra agora