صدای شر شر آب و پسری که بی صدا درد میکشید و لرزش تنی که حتی با داغی آب هم ساکن نشد.
کیونگسو: میخوای کمکت کنم تا خلاص شی؟کیونگسو همونطور که زیر دوش، به جونگینی که برهنه، به دیوار تکیه داده بود و حال خوشی نداشت، نزدیک میشد، پرسید و باعث شد تا کای از درد و خجالت لباشو گاز بگیره و سرشو از پشت به دیوار بکوبه.
کیونگسو: تو یه دردسرسازی...
با صدای بلندی غرید و قدمی بیشتر برداشت اما نفهمید که چطور به سرعت سمت جونگین کشیده شد و حالا به جای جونگ، اون به دیوار چسبیده بود... با این تفاوت که مچ دستش از فشار انگشتای کای در شرف خرد شدن بودن و نفس های داغی که حتی
سوزان تر از آبی بود که بی وقفه روی سرشون میریخت و تنشون رو به بازی کثیفی دعوت میکرد.
چشمای قرمز کای و بیتابی قفسه سینش که هر لحظه بیشتر به تن سو میچسبید.
اون چطور انتظار داشت وقتی بدون فکر به خلوت کای قدم میذاره و اجازه میده تا بجای دست کای، آب داغ پوست لعنتیشو لمس کنه، هیوللی خفته ی کیم جونگین بیدار نشه و تو این وضعیت قرار نگیره!؟
کیونگسو دستشو روی شونه کای گذاشت تا کمی عقب بره و به سختی لب زد
کیونگسو: جونگین...
صدای قورت دادن بزاق دهان کای رو به وضوح شنید اما هیچ چیز شوک آور تر از حرکت بعدی جونگین نبود.
جونگین همینطور که چشماش لحظه به لحظه ریز تر میشد، سرشو سمت لبای سو کج کرد و نگاهی که حالا هیچ چیز به غیر از لبای هوس برانگیز کیونگسو نمیدید.
برخورد کوبنده لبای کای رو لباش و جرقه ای که از تنش گذشت رو حس کرد و نفهمید که چطور وادارش کردن چشماشو ببنده و راضی به همکاری با شهوت درون کای بشه.
کای با دستای بیطاقش، دو طرف صورت کیونگسو رو قاب گرفت و بدن آروم و بی دفاعش رو به دیوار پشت سرش فشار داد تا بتونه بیشتر و بهتر از قبل حسش کنه اما کیونگسو تنها سعی داشت تا توی جدال بین لباشون، فاتح باشه و جواب هر مکش لذت بخش جونگین رو به درستی پس میداد.
جونگین که اصلا حال خودش رو نمیفهمید، یکی از دستاشو به سمت گردن سو برد و از زیر، به چونش فشار آورد تا سرشو بالاتر بگیره و زمانی که کیونگسو شوکه شده بود، هر دو لبش رو باهم تو دهنش کشید و مکید تا به سو بفهمونه کی داره رهبری میکنه!
بعد از مکیدن هر دو لباش، برای ثانیه ای از بوسه دست کشید و همونطور که عقب گرد میکرد، پیشونیش رو به پیشونی کیونگسو چسبوند اما نگاش هنوز به لبایی بود که آب ازش با گستاخی میگذره و قصد داره تا اثر لبای جونگین رو از روش پاک کنه!
آب دهانش رو قورت داد و دستش رو پشت کمر کیونگسو و نزدیک باسنش برد و بدون توجه به موقعیت افتضاحشون، باسن گرد و دیوانه کننده سو که مدتها تو چشمش بود رو چنگ گرفت و باعث شد تا کیونگ شوکه بشه و کمی خودش رو تکون بده.
همونطور که دستشو روی نرمی باسنش میکشید، عضو در حال انفجارش رو از روی لباس به عضو سو مالید و باعث شد تا کیونگ بلرزه و به واقعیتی برگرده که با تمام وجود میخواست که هرگز تو زندگیش وجود نداشته باشه و فقط در حد یه خیال پوچ باقی
بمونه!!
دیدن عضو کای...لمس غیر مستقیمش...آبی که وجودش رو داغ و شهوتی میکرد و بخار موجود تو فضا که میخواست بیرحمانه مرد پیش روش رو مخفی و ظاهر کنه و به خجالت سو دامن بزنه! همه اینا باعث شدن تا بدون فکر و بی اراده، دست کای که با باسنش مشغول بود رو بکشه و بین دستاش از پشت بپیچه و مرد قوی رو زمین بزنه و خودش روی شکم اون بشینه!
کای با اینکه مچ دستش به شدت درد گرفته بود، اما با دیدن کیونگسو اونم درست جایی که فکر میکرد حتی تو رویا هم نمیبینه، نیشخندی زد و به دست کیونگسو نگاه کرد که به طرف عضوش میره...
YOU ARE READING
Hidden Bad Guards
Fanfictionفیکشــن: 🩸بـادیـگـارد های مـخـفـی🩸 کاپــل: کـایســو، کـریسـهـو، هـونهـان، چـانبــک ژانـر: رمنــس ، اکشــن ، اسمــات ، رازآلــود نویسنـده: مهتــا🌙 روز آپ: هر روز به صورت منظــم! ═════════════════════════ خــلاصــه: چاقوی خونی رو بیرحمانه از شکم...