حال و هوای ثانیه های زندگیش یاد گرفته بود رنگ عوض کنه و رنگ ببازه!
قلب به زنجیر کشیدش حتی تقلای آزادی هم نداشت!
چه اسارتی شیرین تر از در بند عشق بودن؟
آهی کشید و به زمزمه های قلبش گوش داد!
چه مظلومانه خواستنشو تمنا میکرد
دستشو به سمت قلبش برد و از روی لباس، لمسش کرد.
چطور روزگار تونست قلبشو پُر کنه و تنهاش بذاره!؟این تضاد عجیب پُر و خالی شدن هم باید به اراجیف تاریخ میپیوست!
آینه کوچیک تو دستش لرزید و چهره غمگینشو، آشفته کرد... آینه رو گوشه تخت پرت کرد و سرش، بین حصار دستاش اسیر شد.
چشماشو بست و خودشو لبه ی دره دید و از تصور سقوط ترسید! و این رویای ترسناک تو لحظه لحظه ی زندگیش و تو ثانیه به ثانیه از عمرش در حال تکرار بود.
چشیدن لذت عشق و با دنیایی حسرت ازش محروم شدن ، چه تفاوتی با سقوط داشت؟
نمناکی چشماش خبر از حال درونش میداداین طوفان ویرانگر چطور سد قلبش رو شکست و اونو تو آغوش وسوسه انگیزش غرق کرد؟
کاش میتونست قلب زمان رو از تپش بندازه و تو همین روز و همین ساعت زندگی کنه
حتی اگه زیبای وسوسه انگیزش خبر از قلب بیمار جونگین نداشت!این یک روز رو چطور به شب میرسوند و خورشید با چه رویی طلوع میکرد و خبر از جدا شدن میداد!؟
مگه طلوع با شروع دوباره نمیدرخشه؟ پس چرا طلوع جونگین مثل غروب، سرد و تو خالی بود؟
در حالی که لبای خشک شدش رو با بزاق دهنش خیس میکرد، دستاشو تو هم گره زد و گفت:
کای: سوهویا؟
سوهو که در حال پوشیدن لباس جدیدش بود بدون توجه، زیر لب گفت:
سوهو: هوم؟کای: چی میتونه دردناک تر باشه؟ اینکه خواستتو به زبون بیاری و بعد به اجبار، دل بکنی؟ یا اینکه بخوای اما بترسی و پا پس بکشی؟
سوهو که به نظر میرسید حرف کای توجهشو جلب کرده، کامل به سمتش برگشت و در حالی که متفکرانه به صورت پر آشوب جونگین خیره شده بود گفت:
سوهو: هر دوش دردناکه! درد خلاصه شده بین زندگی ما... فقط کافیه یاد بگیری و باهاش کنار بیای. خواسته ی تو هر چه قدرم که بزرگ باشه، به اندازه ی حسرتی که بخاطر بیان نکردنش میخوری، بزرگ نیست! حالا انقدر ارزش داره بعدا که بشه حسرت لحظه های زندگیت؟
کای چشماشو بست و با تصور صورت کیونگسو، آهی کشید و گفت:
کای: معیار من از زیبایی، خیلی بزرگ تر از اینه که بتونم روش ارزش بذارم و حسرت، خیلی کوچیکه برای باقی عمری که بتونه بدون اون بگذره!!
VOCÊ ESTÁ LENDO
Hidden Bad Guards
Fanficفیکشــن: 🩸بـادیـگـارد های مـخـفـی🩸 کاپــل: کـایســو، کـریسـهـو، هـونهـان، چـانبــک ژانـر: رمنــس ، اکشــن ، اسمــات ، رازآلــود نویسنـده: مهتــا🌙 روز آپ: هر روز به صورت منظــم! ═════════════════════════ خــلاصــه: چاقوی خونی رو بیرحمانه از شکم...