پارت سی و سه

87 21 32
                                    

هر لحظه از درون میسوزی اما صدای دردت، هیچ گوشی رو آزار نمیده!

جایی که حتی شنیده شده ها رو نادیده میگیرن، ممکن نیست به فریاد قلبت گوش بسپرن!

کیونگسو این حقیقت تلخ رو میدونست اما فقط در سکوت به طناب غصه هاش، به امید روزی چنگ میزد که بتونه آزاد بشه!

اما اون روز اونقدر دیر بود که به هرگز نرسیدنش امیدوارتر باشه!

تمام زندگیش در اسارت میگذشت و دنیایی که در نگاهش اونقدر کوچک میشد که نتونه توش نفس بکشه!

کیونگسو زنده بود اما حتی هوایی که نفس میکشید رو هم به وزیر جانگ منتقل میکرد

کیونگسو: صدام میشنوی؟!

همونطور که وسط اتاق تاریک ایستاده بود، دو بار به قلبش کوبید و سپس ادامه داد

کیونگسو: معلومه که میشنوی!

پوزخندی زد و به خودش بابت اینکه سکوت سنگین اتاق رو به همنشینی با جونگین ترجیح داده، تبریک گفت!

کیونگسو: حداقل مطمئنم وقتی باهات حرف میزنم، هنوز زنده ام و تو سعی داری تا با هر تپش ناهماهنگت، بهم ثابت کنی که بهای شنیدن حرفام، یه روز زندگی بیشتر و فرو رفتن توی منجلابی که اسمش رو دنیا گذاشتیم!

به سر شکسته اش دستی کشید و زخم خیس لبی که با هر بار نیشخند زدن، بیشتر از هم فاصله میگرفت!

کیونگسو: تنهام بذار

صدای پای جونگین، بین انبوهی از سکوت اونقدر به راحتی قابل تشخیص بود که شوکه‌ش نکنه!

جونگین: از آخرین باری که اجازه دادی ببینمت، 20 ساعت گذشته... به حد کافی تنها نموندی؟!

کیونگسو: حق با توعه! اصلا چرا تنها بمونم؟! فایده ی تنهایی چیه وقتی که نمیتونم ذهنم رو از وجود آدما خالی کنم؟!

جونگین: تمام اون آدمایی که ازشون حرف میزنی، جونگینن؟!

کیونگسو: آره! تو اونقدر ذهنم رو درگیر میکنی که بتونم حتی اسمت رو جمع ببندم!!! شاید تو، همه بودی و من به دنبال چیز دیگه ای میگشتم!

جونگین از خشونت کلام سو، شوکه شد اما نمیتونست اعتراضی به لب بیاره! حداقل شرایط فعلی کیونگسو بهش یادآوری میکرد که دردی به دردهاش اضافه نکنه!

جونگین: میتونم کنارت بشینم؟!

کیونگسو: نه!

جونگین: زیاد وقتت رو نمیگیرم

کیونگسو: فعلا نمیتونم تو رو کنار خودم قبول کنم پس بهتره همون گوشه که ایستادی، باقی بمونی!

جونگین: کیونگسو لطفا

جونگین آه عمیقی کشید و دستاش رو با کلافگی به میون موهای پریشونش هدایت کرد

Hidden Bad GuardsOnde histórias criam vida. Descubra agora