part7: normal

188 48 64
                                    

#پارت_7

عنوان پارت: " عادی "

درحالی که جفتشون روی تخت اتاق مهمان دراز کشیده بودن، تنش با ملایمت بین بازوهای تهیونگ فشرده میشد و لوئیس راضی از آرامشی که به دست آورده بود صورتش رو بین گردن پسر کوچکتر مخفی کرده بود و عطر تنش رو با دلتنگی نفس می‌کشید.
عمیقا از برادرش ممنون بود که این فضای شخصی رو در اختیارشون گذاشته.
صادقانه اعتراف میکرد که تا به حال نشده بود انقدر احساسی برخورد کنه.
معمولاً این تهیونگ بود که به راحتی احساساتش رو بروز میداد و حتی با رفتارش از لوئیس توجه می‌طلبید اما حالا اون بود که مثل بچه ها به آغوش تهیونگ پناه آورده بود!
سردرد و سرگیجه طاقت فرسایی که تا پیش از رسیدن به این خونه امانش رو بریده بود حالا انگار اصلا وجود هم نداشت!
همه چیز خوب و عالی بنظر می‌رسید، از بوسه های تهیونگ به روی موهاش تا نوازش انگشت هاش به روی پهلو ها و کمرش.
انگار تمام اون مسائل هیچ بنظر می‌رسیدن و دنیا به اندازه روز قبل از تصادفشون زیبا و پر از آرامش بود.
لب هاشو نمادین غنچه کرد و به گردن پسر آروم بوسه زد.
همونجایی که دقایقی پیش با دلتنگی مکیده بود.

_متاسفم

زمزمه کرد و دوباره گردنش رو بوسید.

_بابت چی؟

تهیونگ متقابلا به موهاش بوسه زد و پرسید و پسر بزرگتر درحالی که به آرومی از آغوشش دور میشد جواب داد:

_اگر ازت نمی‌خواستم بریم پیش خانواده ام...هیچ کدوم از این اتفاقا نمی افتاد!

تهیونگ با محکم تر گرفتن کمرش اجازه نداد خیلی زیاد ازش دور بشه. تنها به اندازه ای که صورت هاشون با فاصله یکی دو سانت مقابل هم قرار بگیره.

_گذشته ها، گذشته اقیانوس!
مهم اینه که الان دوباره توی آغوش منی و من هنوزم مال تو ام!

لوئیس ساکت موند و از همون فاصله نزدیک نگاه بین چشم های پسر چرخوند.
تهیونگ فرق میکرد!
این تهیونگ مقابلش انگار چندین سال بزرگتر از تهیونگ قبل از تصادف بود.
لب باز کرد تا چیزی بگه اما با چند ضربه ای که به در بسته اتاق خورد دوباره لب فرو بست.
جونگکوک بدون اینکه در رو باز کنه اطلاع داد:

_غذا حاضره، منتظر شما ایم

_الان میایم

تهیونگ جواب داد و بعد به آرومی کمر پسر بزرگتر رو رها کرد و تخت رو ترک کرد.
لوئیس بدون اینکه از جا بلند بشه برای چند ثانیه همون‌طور دراز کشیده بهش خیره موند.
تهیونگ با حوصله سه دکمه بالایی پیراهنشو که لوئیس باز کرده بود تا گردنش رو راحت ببوسه می‌بست و لوئیس خیره به رد ملتهب و سرخ رنگی که زیر پیراهن پسر مخفی میشد لبخند محوی زد.
به کندی از جا بلند شد و دست برد تا موهای بلندش رو ببنده اما تهیونگ با گرفتن دستش بهش اجازه نداد:

𝑷𝑨𝑺𝑺𝑰𝑵𝑮 𝑻𝑯𝑹𝑶𝑼𝑮𝑯 𝑻𝑯𝑬 𝑪𝑳𝑶𝑼𝑫𝑺Where stories live. Discover now