#پارت_32
عنوان پارت: "شیرین "
_این خیلی ناگهانی بنظر میاد لوئیس، من نمیخوام توی تصمیمتون دخالت کنم اما تو و تهیونگ مطمئنین که برای بزرگ کردن دوتا بچه آماده اید؟! این خیلی مسئولت سنگینیه
جیمین درحالی که گوشی رو بین شونه و گوشش نگه داشته بود و هویج مقابلش رو ریز میکرد گفت و صدای پسر کوچکتر با چند لحظه مکث به گوش رسید:
_صادقانه بگم یکم دچار تردید شدیم و تصمیم گرفتیم که زمان بیشتری به خودمون و بچه ها بدیم. قراره با ما به کره برگردن و یه دوره مشاوره رو باهم بگذرونیم تا شرایط برامون راحت تر بشه
هویج دیگه ای برداشت تا روی تخته بزاره و ریز کنه و بعد جواب داد:
_محض رضای خدا اونا حتی کره ای بلد نیستن یعنی حتی نمیتونن با تهیونگ ارتباط برقرار کنن پس چطور قراره به کره بیان و مشاوره بگیرن؟
_اوه برادر، مولن روژ به جز تجربه، شهرت و یه معشوقه به من ثروت قابل توجهی هم بخشید که بهم چنان شهامتی میده که یه مشاور فرانسوی استخدام کنم و با خودم به کره بیارم
لوئیس با لحن از خود مچکر و مغرورانه ای گفت و جیمین ناخودآگاه خندید.
تصمیم ناگهانی برادرش اگرچه که براش عجیب و غیر قابل باور بود اما به انتخابش احترام میذاشت.
صادقانه اعتراف میکرد که اون هم گاهی به داشتن یه بچه فکر میکرد اما نه یه بچه فرانسوی که حتی زبون اون دو رو بلد نیست!
جیمین میخواست یه بچه خیلی خیلی کوچیک داشته باشه، حتی به، به سرپرستی گرفتن یه نوزاد یتیم هم فکر کرده بود اما اینو با جونگکوک درمیون نذاشته بود چون حس میکرد هنوز برای رابطه شون خیلی زوده.
اونا حتی ازدواج هم نکرده بودن!_لئون حواست به منه؟
طبق معمول به اون اسم خاص صدا زده شد و لحظه ای زمان برد تا به خودش برگرده:
_متاسفم؛ چی میگفتی؟
_بیخیال، برگردم کره مستقیما باهات حرف میزنم
_من هنوز ژاپنم لو و احتمالا تا بعد از کریسمس هم میمونم
صدای محو قدم های جونگکوک اومد و بعد تن برهنه و نم دارش مماس به کمر برهنه اون شد.
لباش به آرومی روی شونه آزاد جیمین بوسه زدن و بعد با حالت نوازش واری به سمت گردن جیمین که در دسترس تر بنظر میرسید کشیده شدن و بعد تبدیل به یک بوسه سبک نزدیک گوشش شدن._فکر کردم تا الان برگشته باشی
_یه فیلمبرداری درپیش دارم، یه سریال بهم پیشنهاد شده از طرف کارگردان هیو و یونگی نقش مقابلمه.
دست کم قراره پنج ماه درگیرش باشم پس باخودم فکر کردم بهتره از این تعطیلات بیشتر استفاده کنمجیمین بی توجه به جونگکوک که دست دور شکمش حلقه کرده بود و اونو کاملا از پشت توی آغوشش داشت و به طور واضحی بینیش رو به گردن اون میمالید و عطر تنش رو با دم و بازهم های سنگین نفس میکشید گفت و لوئیس کوتاه خندید:
YOU ARE READING
𝑷𝑨𝑺𝑺𝑰𝑵𝑮 𝑻𝑯𝑹𝑶𝑼𝑮𝑯 𝑻𝑯𝑬 𝑪𝑳𝑶𝑼𝑫𝑺
Fanfiction"گذر از ابر ها" نویسنده: "پانیکا" ژانر: "فلاف، رمنس، انگست" کاپل: "لیونگ(ویمین)، کوکمین، نامجین، سپ" ~~~~~~~~~~~~~ «توجه داشته باشید که گذر از ابر ها فصل دوم فیک "مولن روژ" هست که توی پروفایلم میتونید پیداش کنید؛ لازم به ذکره که خواندن فصل دو بدون خ...