#پارت_20
عنوان پارت: "تلخ "
بوی قهوه و کیک وانیل با بوی دلنشین کاغذ های نو کتاب ترکیب شده بود و این ترکیب دوستداشتنی لوئیس رو به وجد آورده بود!
وقتی صفحات کتاب جدیدش رو که دیروز از کتابخانه کوچیک همین اطراف خریده بود ورق میزد بیش از پیش خوشحال میشد.
با صدای آشنای ضربه عصا منبت کاری شده پیرمرد به روی زمین چوبی کافه نگاهش رو از خطوط سیاه رنگ کلمات گرفت و سر به سمت پیرمرد چرخوند.
مرد امروز کت و شلوار سیاه به تن داشت با کلاه شاپو همرنگش
دیدن زنجیر نقره فام آویز ساعت دیگه روتین شده بود اما لوئیس هنوز هم عاشقانه اون ساعت رو میپرستید.
ارزش مالی نداشت اما ارزش معنوی پشتش قابل پرستش بود!
پیرمرد میگفت این ساعت اولین هدیه ای بوده که از معشوق رسیده.
اون میگفت چیزی غریب به شصت سال از اون روز میگذره!
پیرمرد تمام مدت از همون روز تا به سالها مخفیانه عاشقی کردن، نگاه های زیر زیرکی و قرار های چند ثانیه ای و پر استرس تا ازدواج و بعد مرگ بیرحمانه سریع معشوق و تا به این لحظه اون رو صحیح و سالم حفظ کرده بود!
این ساعت حتی لحظه ای از دست ها و جیب های پیرمرد دور نشده بود چرا که اولین و آخرین یادگاری از معشوقی بود که بر اثر بیماری توی سن کم، تنها دو سال بعد از ازدواج مرده بود!
این پیرمرد اگر نماد تمام قدِ وفاداری نبود، لوئیس هیچ تعریف دیگه ای رو از عشق و وفاداری نمیپذیرفت!
با نزدیک شدن پیرمرد کتاب رو بست و اون رو کنار دو شاخه تازه و خوش رنگ رز سرخ روی میز که به عنوان هدیه از طرف پسرک گل فروش رسیده بود گذاشت._امروز کمی دیر کردین موسیو
پیرمرد درحالی که کلاه شاپو مشکی رنگ رو با یک دست از سر برمیداشت تا طبق معمول روی میز بگذاره با لبخند و اشاره کوتاهی به کتاب روی میز جواب داد:
_و میبینم که شما زمان رو بیهوده از دست ندادید مرد جوان
لوئیس آروم سر تکون داد و پیرمرد درحالی که روی صندلی مینشست پرسید:
_چی میخونی؟
_یه اثر از هاروکی موراکامی
پیرمرد کمی روی صندلیش جا به جا شد و کمی چشم ریز کرد تا صاحب این اسم رو به یاد بیاره.
براش اونقدر ها آشنا بنظر نمیرسید!_گمان میبرم که این نویسنده رو نمیشناسم
لوئیس با رسیدن سفارش همیشگیشون آروم تشکر کرد و بعد پیرمرد رو مخاطب قرار داد:
_ایشون یک نویسنده ژاپنیه.
جدیدا آثارش خیلی محبوبه و به چندین زبان زنده دنیا ترجمه شده!مرد با نگاهی به سطح شفاف چای انگلیسی که عطرش هوش از سر میپروند پرسید:
_و این شخص چی داره که تورو مشتاق به خوندن آثارش کرده؟
YOU ARE READING
𝑷𝑨𝑺𝑺𝑰𝑵𝑮 𝑻𝑯𝑹𝑶𝑼𝑮𝑯 𝑻𝑯𝑬 𝑪𝑳𝑶𝑼𝑫𝑺
Fanfiction"گذر از ابر ها" نویسنده: "پانیکا" ژانر: "فلاف، رمنس، انگست" کاپل: "لیونگ(ویمین)، کوکمین، نامجین، سپ" ~~~~~~~~~~~~~ «توجه داشته باشید که گذر از ابر ها فصل دوم فیک "مولن روژ" هست که توی پروفایلم میتونید پیداش کنید؛ لازم به ذکره که خواندن فصل دو بدون خ...