#پارت_33
عنوان پارت: "ماه"
گوی قرمز رنگ و اکلیلی رو به شاخه مورد نظرش وصل کرد و همزمان با لبخند گفت:
_اون بچه ها خیلی شیرینن، صادقانه بگم با وجود اینکه فکر میکنم لوئیس و تهیونگ هنوز برای این شرایط اماده نیستن اما واقعا براشون خوشحالم
جونگکوک درخت رو دور زد تا از توی جعبه ای که کنار جیمین بود گوی دیگه ای برداره و همزمان با لبخند خرگوشی تایید کرد:
_ویکتوریا واقعا دوست داشتنی بود، مخصوصا جوری که تهیونگو پاپا خطاب میکرد!
جیمین با لبخند سر تکون داد و به تزیین درخت ادامه داد.
فردا کریسمس بود و اونها تقریبا تمام روز درحال خرید درخت کریسمس و وسایل تزیینیش بودن و بعد از صرف شام هم اونا یه ویدیو کال با لوئیس و بچه ها داشتن و این خیلی شیرین بود.
مخصوصا اینکه بچه ها به همین زودی چند کلمه پایه کره ای رو یاد گرفته بودن و جوری که اونو با لحجه فرانسوی به زبون می آوردن خیلی خنده دار و دوست داشتنی بود._تاحالا به این فکر کردی که اگر بچه ای داشته باشیم باید چطور صدامون کنه؟
جونگکوک پرسید و بعد از آویز کردن گوی دوباره درخت رو دور زد تا صورت جیمین رو حین جواب دادن به این سوال ببینه.
پسر بزرگتر با مکث دست از آویز کردن گویی که توی دستش بود برداشت و چند لحظه تو سکوت فقط به گوی زل زد.
آروم آروم خیره به همون گوی لبخند شیرینی روی لباش شکل گرفت و جونگکوک حاضر بود قسم بخوره جیمین درحال تصور کردن بچه ایه که متعلق به اونهاست و داره به طرز دوست داشتنی بابا و پاپا صداشون میزنه._عجیب میشه اگر بگم دلم میخواد من اونی باشم که پاپا صدا زده میشه؟
جیمین درحالی که بلاخره نگاهش رو از گوی به سمت اون چرخونده بود گفت و جونگکوک با لبخند سری به نشونه مخالفت تکون داد:
_چرا عجیب باشه؟ اتفاقا خیلی ام شیرینه
جیمین آروم گوی توی دستش رو به شاخه مورد نظرش آویز کرد و بدون اینکه به جونگکوک نگاه کنه آروم گفت:
_بیا یه روزی وقتی براش آماده بودیم بچه دار بشیم
پسر کوچکتر برای چند لحظه مات بهش خیره موند و بعد پاهاش بدون اینکه منتظر دستوری از سمت مغزش باشن به جلو کشیده شدن و بازوهاش بی درنگ تن پسر بزرگتر رو بین خودشون فشردن.
جیمین متقابلا دست دورش پیچید و با ملایمت سرش رو روی شونه پسر کوچکتر گذاشت.
یه روزی...
احتمالا سالها بعد این «یه روزی» از راه میرسید اما بازم تصورش دوست داشتنی بود.
تصور جونگکوکی که دختر یا پسرشون رو توی بغلش میگرفت و باهاش بازی میکرد یا موهاشو شونه میکرد چنان خواستنی بود که جیمین اگر یک زن بود و یا به هر نحوی توانایی باروری داشت بی شک تا به امروز برای باردار شدن از جونگکوک با تمام وجود تلاش میکرد با اینحال این کار رو نمیکرد چون اون این توانایی رو نداشت و خوشبختانه انقدر روی خواسته های دلش کنترل داشت که صبوری کنه تا زمان مناسبش از راه برسه.
YOU ARE READING
𝑷𝑨𝑺𝑺𝑰𝑵𝑮 𝑻𝑯𝑹𝑶𝑼𝑮𝑯 𝑻𝑯𝑬 𝑪𝑳𝑶𝑼𝑫𝑺
Fanfiction"گذر از ابر ها" نویسنده: "پانیکا" ژانر: "فلاف، رمنس، انگست" کاپل: "لیونگ(ویمین)، کوکمین، نامجین، سپ" ~~~~~~~~~~~~~ «توجه داشته باشید که گذر از ابر ها فصل دوم فیک "مولن روژ" هست که توی پروفایلم میتونید پیداش کنید؛ لازم به ذکره که خواندن فصل دو بدون خ...