سومین تجربهی پنکیک درست کردنش تقریباً موفقیتآمیز بود. حداقل میتونست بگه از دو سری پیش پیشرفت چشمگیری داشته. پنکیکها دیگه نه شکلهای عجیبوغریب داشتند و نه طعم ترش دفعهی پیش! مادام با تست یکیشون غرق لذت شد و خوشحال از پیشرفتش گفت:_این معرکه شده آرتریا، واقعا آفرین داری!
لبخند عریض و خجالتزدهای تحویل زن داد و گفت:
_آشپزی اونقدر که فکرش رو میکردم سخت نیست، برعکس خیلیم لذتبخشه، دفعهی بعد قراره چی درست کنیم؟!
مادام لبخندی زد و تا خواست حرفی بزنه در شیشهای آشپزخونه به ضرب باز شد. هر دو بهطرف چهرهی سراسیمهی تهیونگ چرخیدند. جونگکوک ابرویی بالا انداخت و پرسید:
_چیزی شده؟!
تهیونگ برای منظم شدن نفسهاش دستی به سینهش کشید و گفت:
_آرتریا...یه مهمون برات اومده...یه پسره...گفت میخواد ببینت...
مادام اخمآلود سرزنشش کرد:
_برای گفتن این تا اینجا دویدی؟! اینقدر عجول نباش پسر!
_آخه...
_آخه و اما نداره، آرومم میتونستی بیای بگی.
بهطرف جونگکوک چرخید:
_خب، برای امروز کافیه، برو به مهمونت برس!
پسر میتونست حدس بزنه اون مهمون کیه، جز یک نفر هیچکس دیگهای نمیدونست اون کجا اومده. با قدردانی تعظیم کوتاهی به مادام کرد و بهطرف خروجی راه افتاد. تهیونگ کنارش قدم برداشت.
_دوستته؟!
_فکر کنم، احتمالا اومده از جای من مطمئن شه!
هومی کرد و دوباره پرسید:
_قلبت بهتر شد؟! دیگه درد نگرفته از اون روز؟!
پسرک نگاهی به نیمرخ تهیونگ انداخت و گفت:
_آره بهتره!
_ولی آخرش نگفتی چرا یهو درد گرفت، همیشه اینطوریه؟!
ترجیح میداد هیچکس از ماجرای اون روز باخبر نشه، هرچند منتظر فهمیدن سرپرست بود اما بعد از گذشت چند روز و ندیدن عکسالعمل خاصی از مرد فهمید لرد حرفی بهش نزده. طی تمام شبهایی هم که شام مرد رو میبرد نه از طرف خودش نه لرد حرفی درمورد ماجرای اون روز به میون نیومده و هیچکدوم بهروی خودشون نیاوردند که چه اتفاقی افتاده. عجیب بود، فکر میکرد با توهین مستقیمی که به مرد کرده دیگه کارش ساختهست اما حالا خوب میفهمید هیچچیز در مورد اون آدم رو نمیشه پیشبینی کرد.
بههرحال تاوان جدال اون شب رو فرداش با قلب درد بیموقعی پس داد و تهیونگی که از قضا تو اون لحظه کنارش بود، تونست کمی بیشتر از اوضاع پسر بدونه!
VOUS LISEZ
𝑨𝒓𝒕𝒆𝒓𝒊𝒂(𝑱𝒊𝒌𝒐𝒐𝒌)
FanfictionName: Arteria Couple: Jikook Genre: Classic, Drama, Romance, Angst, Smut خلاصه: روایتِ عاشقانهای ممنوعه در بینِ رقابتِ دو خاندانِ اصیلزاده! پارک جیمین یکی از اصیلزادههای والامقام و ثروتمند اواخر دههی 80، بعد از دست دادن همسرش با چالشهای سختی ر...