دخترک نگاه شگفتزدهای روی طبقات چرخوند و مات کیک و شیرینیهای هوسانگیزی که به ماهرانهترین شکل ممکن زینت داده شده بود، پرسید:
_باورم نمیشه! همهی اینا کار مادرته؟!تهیونگ لبخند به لب جواب داد:
_گفتم که حرفهایه، احتمالا رفتن تو آشپزخونه، صبر کن صداشون بزنم.
بتیسا سری جنبوند و خیره به دور شدن پسر، عطر بینظیر وانیل که کل فضا رو دربرگرفته بود به مشام کشید.حتی اگر برای دیدار با خانوادهی تهیونگ کمی استرس داشت اما خوشحال بود که روز تعطیلش رو به دیدن اون مکان اختصاص داده. هنوز نمیدونست چه رفتاری رو از خودش مقابل آدمهایی که هیچ شناختی ازشون نداره نشون بده. تهیونگ زیادی داشت عجولانه پیش میرفت، یا شاید برای باز شدن پای خانوادههاشون به رابطهای که هنوز سفت و محکم نشده خیلی زود بود اما هیجان و اشتیاقی که با دیدن این قنادی نقلی و دلنشین زیر پوستش دویده شده به تحمل تموم این اضطرابها میارزید.
باز نگاه به قفسههای یخچال خیره کرد. طبقهی بالا پر بود از سینیهایی متشکل از رولتهای خامهای، طبقهی دوم رو انواع مختلف دسرهای شکلاتی و وانیلی تشکیل میداد و در طبقهی اول کیکهای متعددی اعم از کیک پنیری و شکلاتی فضا رو پر کرده بود. لبخند رفتهرفته روی لبهاش شکفتهتر شد. خیلی برای پرسیدن دستور پخت هرکدوم از اون دسرها هیجان و اشتیاق داشت اما نمیدونست تو دیدار اول کار درستی میتونه باشه یا نه.
تا خواست قدمی برای واضحتر دیدن محتویات پشت ویترین جلو برداره، صدای نزدیک شدن قدمها از جلو رفتن منعش کرد.
نفس ترسیدهای به سینه برد و همزمان با فرو بردن آب دهنش دستی به پیرهن بلند و رنگارنگی که در تنش به زیبایی جلوه میکرد کشید._خب، خیلی منتظر موندی؟ بالاخره آوردمش.
چهرهی بشاش و خندهروی تهیونگ نشون میداد برعکس بتیسا هیچ استرسی از اون ملاقات نداره. دخترک چشم بهروی زن نسبتا مسنی که با اون پیشبند کثیف و آردی شده و چهرهای درهم و
اخمآلود مشخص بود هیچ میلی برای این دیدار نداره خیره کرد و با شرمساری گوشهی لبش رو به دندون گرفت._سلام...
زن مسن فقط سری تکون داد و با غلیظ¬¬تر کردن گرهی بین دو ابروش قدمی به جلو برداشت. تهیونگ که جو رو سنگین میدید برای از بین بردن اون سکوت پیشدستی کرد:_مامان، این همون دختریه که ازش برات گفتم، بتیسا، یکی از همکارهام.
دخترک زیر نگاههای سنگین زن از شرم و خجالت چندین مرتبه رنگ عوض کرد. با گونههایی گلگون شده سر زیر انداخته و تا حد ممکن سعی داشت نگاهش به ابروهای درهم زن نیافته._تو همون هتلی که گفتی؟
تا تهیونگ خواست برای جواب دادن پیش قدم بشه زن ممانعت کرد.
_بذار خودش جواب بده، از اون دارم میپرسم.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
𝑨𝒓𝒕𝒆𝒓𝒊𝒂(𝑱𝒊𝒌𝒐𝒐𝒌)
Hayran KurguName: Arteria Couple: Jikook Genre: Classic, Drama, Romance, Angst, Smut خلاصه: روایتِ عاشقانهای ممنوعه در بینِ رقابتِ دو خاندانِ اصیلزاده! پارک جیمین یکی از اصیلزادههای والامقام و ثروتمند اواخر دههی 80، بعد از دست دادن همسرش با چالشهای سختی ر...