1️⃣

1.8K 206 8
                                    


اگر از منشی جئون میپرسیدند عجیب ترین آدمی که توی کل زندگیت دیدی کیه تنها یک جواب داشت "کیم نامجون".
رئیس خشک و جدی اش که با اخم و نهیب میتونه تو رو از زندگیت و به وجود امدنت پشیمون کنه
بعد همون رئیس بداخلاق عاشق گل و گیاه بود و با گلها مثل آدم رفتار میکرد یک وقتایی حتی میدید داره با کاکتوس هاش حرف میزنه و براشون آهنگ ملایم میذاشت
تیر اندازی ،سوارکاری شمشیرزنی،بسکتبال حرفه ای وپیانو زدن رو بلد بود ولی رانندگی‌بلد نبود
اون یک حیون خونگی خیلی خاص داشت یک خرچنگ کوچولو که اسمش آقای کرپی بود که البته یک سالی هست که مرده بود
از خوردن غذاهای دریایی به خاطر  آقای کرپی دست کشید
حالا از خودتون می‌پرسید چطور اینقدر در مورد آقای کیم میدونست خب خب اون هفت سال بود که دستیار شخصی آقای کیم بود و حتی توی عمارت اون زندگی می‌کرد
البته گاهی به خاطر اینکه نامجون معتاد کار بود و بحث های کاری رو  به خونه می‌برد به شدت دلش می‌خواست از اون عمارت بره

اما جدا از کارهای عجیبش اون عاشق جلسات کتاب خونی دونفره اش با کیم نامجون بود اون مرد زیاد میدونست و همیشه درحال مطالعه برای بیشتر دونستن بود
نامجون خیلی وقت ها بنظرش عاقل ترین مرد روی زمین میرسید و گاهی احمق ترین میشه درحدی که جون آدمو به خطر میندازه
یک بار آشپزخونه رو به تنهایی به آتیش کشید
بعد از این همه مدت کار و هم خونه گی بیشتر شبیه دوتا برادر بودند
نامجون شدیدا از رابطه‌ی جدی داشتن فرار میکرد و این باعث شده بود که توی سن ۳۵ سالگی سینگل باشه
و نامجون اصلا از سینگل بودنش ناراحت نبود برعکس عاشق آرامشی بود که در زندگیش جریان داره

اما خب شرایط همیشه به دلخواه آدم نمیمونه
آقای کیم بزرگ اخیرا متوجه سرطان داشتنش شده بود وحالا از اینکه تک پسرش یک مجرد الاف بود نگران شده بود

اون داشت می‌میرد بدون اینکه حتی یک بارم نوه اشو دیده باشه اگر به نامجون بود هرگز ازدواج نمیکرد باید مجبورش میکرد
€منشی جئون متوجه ی منظورم هستی ؟؟فردا همه ی سهام نامجون رو دوباره به اسم من میزنی خوشحالم تنها بهش وکالت دادم و وکالت باطل کن و بهش بگو این اولشه تا سه ماه بهش فرصت میدم که ازدواج کنه و خبر بارداری امگاشو بهم بده اگر انجام داد تمام سهامشو علاوه بر نصف سهامم بهش میدم
اما اگر انجام نده نه تنها خواب سهامش دیگه نمیتونه ببینه ازشرکت بیرونش میکنم متوجه شدی
***
جونگکوک در حالی توی دلش زجه میزد من چه گناهی کردم که باید این خبر رو به نامجون بدم وارد دفترش شد
نامجون درحالی که از عصبانیت سرش نبض میزد وچهره ی فوق خشنی به خود گرفته بود گفت چیشد پدرم نگفت دلیل این کار یهوییش چیه؟ چه خطایی از من دیده ؟
جونگکوک با لکنت گفت ب بخا..خاطر ازدواج !سه ماه ...بچه ...امگا..
نامجون که هیچی نفهمیده بود سعی کرد اینقدر ترسناک جلوه نکنه با لحن آرومتر گفت آروم تعریف کن...
_پدرتون گفتن نوه میخوان و گفتن بهتون بگم که سه ماه فرصت دارین که ازدواج کنین و البته امگاتون رو باردار کنین ورگرنه تمام سرمایه تون رو ازتون میگیره اینم گفتند اگر اینکارو بکنید نصف سهام خودشونو هم بهتون ميدند
نامجون با عصبانیت یکی از ماگ های قهوه رو برداشت و محکم روی زمین  وگفت باز این شروع کرد نوه ... نوه.... نوه هر روز خدا امگا بگیر تشکیل خانواده  بده اه حرف جدید بزنه کاش...
جونگکوک گفت اما ایشون مریضند
نامجون یکی از ابروهاش رو بالا برد و گفت مریض؟
جونگکوک گفت متاسفم این خبرو بهتون میدم ولی پدرتون سرطان دارند اونم مرحله ی آخر

***
نامجون نگران وارد بخش شد وبا دیدن پدرش زیر سرم ش گرفت کنارش نشست و گفت پدر چطوری آخه تو که هر ماه چکاپ میدادی چیشد که یهویی  تامرحله ی آخر سرطان متوجه نشدن دکترها
پدرنامجون گفت من از کجا بدونم برو از این دکترهای بی‌خاصیت بپرس
نامجون آروم دستش رو دست پدرش گذاشت و گفت آروم باشید پدر براتون عصبانیت خوب نی من میبرمتون آمریکا اونجا دکترهای خوبی دارند
+حتی پزشک‌های آمریکا نمیتونن اونو نجات بدن .‌‌...
_شما؟؟
+من دکترشم جانگ هوسوک هستم
_از من جوونتر می‌زنید معلومه سابقتون زیاد نیست

+خب که چی جواب آزمایش ها رو بهتون میدم به هرکس میخواد نشون بدین ببینین اونا چی میگن
بعد از چک کردن علائم حیاتی بیرون رفت پدر نامجون اهمی کرد و گفت پسرم این پدر پیرت داره میمیره ببخشید میدونستم اگر همینطوری خواهش کنم گوش نمیدی پس این شرط رو برات گذاشتم وباید بدونی هرگز برمیگردم از حرفم یا با یک امگا ازدواج میکنی و نوه دار میشم یا یک هزارم درصد از سهام شرکت به خواستم نمیبینی
نامجون با عصبانیت گفت بابا چرا داری این کارو میکنی من نمیخوام من از ازدواج منتفرم دست بردار و سهام مو بهم برگردون
_نمیخوام داری عصبیم میکنی آیگو سرم درد میکنه برو بیرون برووو بیرون من مریضم
°●:【♥︎】:●°

_جونگکوکاه من الا چیکار کنم بابا خیلی لجبازی میکنه
+میخاین مث فیلم ها یک امگای بیچاره خوشگل رو پیدا کنیم و بهش واسه ازدواج باهاتون پول بدیم و بعد جدا شید؟؟؟
_عقلت سرجاشه این چیزا واسه فیلم‌هاست تو واقعیت اگر همچین کسی پیدا بشه مثل کنه بهت می‌چسبه و از خونت تغذیه میکنه و خودتم میدونی آدم های پدرم سریع می‌فهمن فقط یک تحقیق کافیه که بفهمن از کجا اومده و یارو چیکاره است فعلا واسه ام قرار ازدواج با امگاهای مجرد بین سی تا سی و پنج بزار از خانواده های خوبی باشند وشبیه لنگه کفش  نباشند‌ زن و مردش فرق نداره فقط ظاهرش خوب باشه کافیه بهرحال همه چیز یک نمایشه

fake loveWhere stories live. Discover now