از این وضعیت متنفرم
نامجون دسته ی قیچی مخصوص رو دستش فشرد و حرصش رو روی شاخ و برگاضافی درخت ها خالی کرد
اون عاشق گل و گیاه بود و خودش باغچه ی عمارت رو که اصلا کوچک نبود رو باغبونی میکرد با یاد آوری یک ساعت پیش باز دندونهاشو بهم فشرد
با شنیدن صدای زنگ چون نزدیک در ورودی مشغول هرس یک درختچه بود درو باز کرد
یک آلفای خوشتیپ همقد خودش بود که لباس های سراسر مارک پوشیده بود و عطر خنک و سرد غلیظی میداد پشت در بود
_بفرمایید؟شما
مرد بدون اینکه چیزی بگه با چمدوناش وارد شد و اشاره ای به چمدونش کرد وگفت بیارش
ابروی نامجون بالا رفت*ودفااااک؟؟ *
مرد با دیدن قیافه ی نامجون گفت چ باغبون گستاخی
نامجون در حالی که سعی میکرد آرامشش رو حفظ کنه گفت شما کی هستی توی ملک شخصی من بهم دستور میدین و بهم میگید باغبون؟؟؟
مرد با تعجب گفت ملک شخصی شما؟
همون لحظه جیمین که با قدم های تند به سمتشون می اومد باصدای بلند صدا زد عموو شیوون
نامجون با صدای بلند اخطار داد" جیمین ندو خطرناکه"
جیمین به خاطر حرف نامجون و البته کم آوردن نفس خودش آروم آروم به سمت اوندو تا رفت
خودش رو تو بغل مرد غریبه انداخت و اون مرد حسابی جیمین رو چلوند که باعث اخم نامجون شد اگر بچه اذیت شه چی؟؟
اهمی کرد و با این صدا اون مرد دست از دست درازی به جیمین برداشت و از هم جدا شدن طبق غریضه اش جیمین رو پشت سرش کشوند و گفت تو کی هستی ؟
جیمین از پشت سرش گفت این دوست اپامه بعد خیلی یواشتر تو گوش نامجون گفت اپا رو دوست داره
قیافه ی نامجون دیدنی بود
لبخند فیکی زد و گفت اها
شیوون گفت خوشوقتم چویی شیوون هستم
-کیم نامجون هستم پدر جیمین
+اوه نامجون شی خیلی در موردت شنیدم
_چه جالب من در مورد شما چیزی نشنیدم اما..
جیمین :ددی سامچون آشپز بین مللیه تو چین رستوران زنجیره ای داره
_اوه چه جالب!!
جیمین گفت سامچون حتما خسته ای بیا داخل اپا از دیدنت خوشحال میشه
**********
+جیمین میدونستی اپات تو مدرسه لقب "آیدل مدرسه ی هانول "رو داشت همیشه ی خدا کمدش پراز نامه های عاشقانه و هدیه ها بود انواع گل ها و شکلات ها رو داشت هر هفته ام یکی از پسر ها بهش اعتراف میکرد
جیمین :چیی این واقعا جالبهههه
جین با خنده گفت ببین قبلا بهت گفته بودم
جیمین گفت فکر میکردم داشتی خالی میبستی
_یااا کیم جیمین تو به کی رفتی اینقدر ... حداقل میذاشتی شیوون شی یکم استراحت کنه نه اینکه تا اومد بفرستیش تو آشپزخونه
+جیناه اشکال نداره خودم خواستم وای نمیدونستی وقتی جیمین بهم زنگ زد و گفت داره ازدواج میکنه چه حسی پیدا کردم انگار همین دیروز بود ک پوشکشو عوض میکردم
×سااامچون این خجالت اورهههه
_یااا چوی شیوون تو فقط دوبار این کارو کردی
شیوون دوتا دستشو بالا برد و با خنده گفت اوکی اوکی
نامجون دلش میخواست با مشت به اون صورت خندون بزنه اون مرد بدجور روی مخش بود به استیک جلوش نگاهی انداخت خوشمزه به نظر میومد
اخمی کرد و نشون نداد که از نظرش خوبه
جین داشت با نیش باز به جکهای بیمزه اون مرد میخندید و همگی از دستپختش تعریف میکردند
یک برش خیلی ریز خورد و بالافاصله طعم بهشتی ای که ازش شنیده بود رو حس کرد ترکیب فوق العاده ای بود الحق که این مرد باید یک آشپز بین المللی باشه
_نامجون شی غذا مشکلی داره؟
شیوون در کمال پرویی گفت و توجه ها رو به نامجون جلب کرد
نامجون گفت خیلی چربه نمیتونم بخورمش
شیوون گفت اما من اصلا از روغن استفاده نمیکنم چربی خود گوشته
جیمین گفت کنچانا سامچون!! آجوشی دیگه پیر شده واسه آدم های پیر چربی خوب نیست
جین گفت اگر نمیخوری پسسهمتو بده من بخورم
جونگکوکگفت جیمین کجای هیونگ پیره ؟اون احتمالا جوونترین پدر بزرگ دنیاست!!
جیمین: ولی یک پدر بزرگه واین یعنی پیره
جین گفت :بهتره این بحث رو ببندیم اصن ربطی نداره جیمین من اگر تو سن معمول ازدواج میکردم الان بچم نهایت ۷_۸ ساله بود ولی الان تو سن ۳۵ پدربزرگ شدم حس عجیبیه
شیوون گفت یااا من الان حس میکنم که خیلی از زندگی عقبم که توی سن ۳۵ سالگی مجردم و همکلاسیم داره پدربزرگمیشه
جیمین گفت سامچون تو از اون مجرد سن بالاهای خفنی چی بهشون میگن؟! اها شوگر ددی
نامجون از جاش بلند شد و گفت بابت غذا ممنون
شیوون گفت نوشجون
و بقیه به مکالماتشون ادامه دادند
YOU ARE READING
fake love
Short Storyکی فکرشو میکرد کیم نامجونی که از ازدواج فراری و ترجیح میده تمام وقتش رو با گل و گیاهاش بگذرونه تا امگاهای نچسب و لوس بخواد ازدواج کنه اونم به اجبار با امگایی که یه پسر ۱۶ ساله داره کاپل اصلی :کوکمین کاپل فرعی:نامجین