end part

1.2K 154 35
                                    

حس مبهم اما خوشایندی  از اینکه تو بغل نامی از خواب بیدار شده بود تمام وجود جین رو گرفته بود
سعی کرد بدون بیدار کردن نامجون از بغلش بیرون بیاد و موفق شد
مطمئن بود که دیشب نامجون بهش اعتراف کرده و اونم واضح شنیده بود اما نمی‌دونست جدی بوده یا فقط یک حرف عاشقانه معمولی بعد از سکس بوده که خیلی ها می‌زدند و فقط بخاطر هورمون ها بود!
لباسهاشو پوشید با به یاد آوردن شیوون خجالت کشید دیشب کلا حضورش رو فراموش کرده بود
مطمئن بود که صدای سکسش به اون رسیده بود با چک کردن گوشیش با پیام شیوون روبه روبه شد
جین عزیزم بابت اتفاق دیشب متاسفم زیاده روی کردم زود رفتم که مزاحم خلوت تون نشم امیدوارم با کسی که دوستش داری خوشبخت بشی خداحافظ
جین پیامشو بدون جواب گذاشت وبه سمت اتاق خودش رفت که دوش بگیره بعد باید به جیمین زنگ میزد تا خبر بگیره
بعد از دوش گرفتن و حرف زدن با جیمین ناهار هم درست کرد و مشغول نگاه کردن به تلویزیون شد و البته که ذهنش یک جای دیگه بود
خیلی وقته بیدار شدی منو صدا نزدی چرا؟؟
نامجون گفت و کنار جین نشست و شونه شو بوسید
جین جدی بهش نگاه کرد و بدون معطلی گفت نامجون من برات چیم ؟ قراره این رابطه به کجا برسه
نامجون دست جین و گرفت وانگشتاشو بوسید وگفت همسرمی قراره تا آخرین روز زندگیم کنارت باشم
سه سال بعد :
جیمین درحالی که لبشو گاز می‌گرفت غر زد چرا نمیاد دوساعت منتظر بالا اومدنشم
جونگکوک با انگشت لب جیمین رو از زیر دندونش بیرون کشید و گفت این لب ها مال منه با اجازه کی گازشون میگیری‌
قبل از جیمین واکنشی نشون بده
جین فریاد زد یاااا من اینجا واستادم چندش نشید جونگکوکاه به چشم های من رحم نمیکنی به این طفل معصوم رحم کن چه گناهی کرده باید لاس های حال بهم زن والدینشو ببینه... دارین به تربیت من تر میزنین عههه نامجون یه چیزی بهشون بگو
نامجون شونه ی جین رو گرفت و گفت اروم باش عزیزم من باهاشون حرف میزنم
بعد روبه کوکمین گفت خجالت بکشید بی‌تربیت ها
جین گفت خسته نباشی واقعا ...منو مسخره کردی؟من خسته شدم ازتون ‌...ور میدارم میرم بی سوکجین شید
جیمین گفت اپا کنچانا؟خوبی؟ داری مینگوک رو میترسونی
مینگوک بغض کرده بود و اماده ی گریه بود
جین سر مینگوک رو ناز کرد وبوسید گفت اینقدر منو اذیت نکنید خب... هنوز چهل سالم نشده ولی اینروزا دیگه جون راه رفتنم نمونده واسم... بخاطر شماهاست
نامجون گفت چند روزه زیادی حساس شدی دیروز سر اینکه جورابمو برعکس انداخته بودم تو سبد لباسها باهام دعوا کردی
جین گفت آخه اون کارت رومخمه هزار بار گفتم نکن باز اینکارو میکنی
نامجون جواب نداد و با دهن باز به مانیتور لب‌تاپ اشاره کرد
با این حرکت همه به مانیتور نگاه کردند و جیمین اولین نفر فریادی کشید و تو بغل جونگکوک پرید و جونگکوک  هم با خوشحالی جیمین رو تو هوا چرخوند
نامجون هم مینگوک رو توهوا میچرخوند و مینگوکم از هیجان قهقه میزد
جین گفت  من که از اولم میدونستم این همه شلوغ کاری لازم نیست جیمین پسر کیه؟پسر منه ...بچه ها  واسه شام پیتزا سفارش بدم؟
جونگکوک گفت آره پیتزااا.
مینگوک مثل طوطی تکرار کرد آله پیتسااا
جین گفت نخیر شما سوپ میخوری فسقلی
مینگوک که سوپ دوست داشت گفت سوپپپپپ!وخندید و دندونای خرگوشیش مشخص شد 
جین گفت خدای من جیمین تو پرينتری چیزی هستی؟انگار از جونگکوک یک کپی گرفتی هیچیش به تو نرفته
جیمین گفت همینو رو بگو مینگوکاه من تورو نه ماه تو شکمم نگه داشتم حالت تهوع رو تحمل کردم پادرد کمردرد و زایمااان بعد تو چی کار کردی ؟رفتی کپ بابات شدی !!! پس من چی ؟ حق فرزندی رو به جا نیوردی
نامجون گفت بازم اون شبیه به کوک شده تو شبیه کی شدی ؟
جیمین گفت ددی فکر کنم شماره چشمت پایین تر اومده باید عینکتو عوض کنی منو ببین لبام مثل اپامه پوستم به اون رفته چشمام و هوشم به تو رفته
جونگکوک با بدجنسی گفت قدت به کی رفته ؟
جیمین کوسن رو برداشت و باهاش جونگکوک رو زد و مینگوک هم فکر کرد بازیه خندید و دست زد
صدای زنگ باعث شد جیمین دست از زدن کوک برداره کوک سریع جیمین رو بغل کرد و گفت تو امگایی بغلی خودمی
یک بوس محکم روی لبهای جیمین کاشت ‌و از ترس غر زدن جین سریع عقب کشید .جیمین که با حرف کوک سافت شده بود با نیش باز به سمت در رفت تا بازش کنه
همین که درو باز کرد تهیونگ بمب شادی رو ترکوند و گفتتتت مباااارک
جیمین دیوث وارانه خودش رو به ناراحتی زد و گفت من که قبول نشدم
قیافه شاد و خندون تهیونگ و یونگی سریع خشک شد
تهیونگ با صدای خفه ای گفت اوه... متاسفم
جین به سمت در رفت و گفت گه میخوره نفر اول شده بیاین تو...
خدااا ته هی بیا بغل عمو چقدر خوشگل شدی تو
ته هی با ذوق بغل جین پرید و بوسه ای به لپش زد
بعد با دیدن مینگوک سریع به سمتش رفت و دوتایی رفتند پی بازیشون
تهیونگ به خاطر شوخی جیمین ادای قهر کردن در اورد و گفت بیا بریم یونگی اینجا جای ما نیست
یونگی جیمین رو بغل کرد و گفت آفرین توله بدک نبود
جیمین با غرغر گفت هیونگ بالاتر از نفر اول که نداریم چی چیو بدک نبود
یونگی گفت ایگو خیلی خب ،خسته نباشی ولی همه زحمات رو یکی دیگه کشیده
جیمین گفت کی؟
یونگی اشاره ای به جین کرد و گفت اپات
جین گفت اوههه مای فرنددد میدونستم فقط تو قدر منو میدونی
جیمین گفت اپا دقیقا چه ربطی به رتبه یک شدن من تو رشته پزشکی داره
یونگی اشاره ای به مینگوکی که داشت انگشتش رو پریز برق نزدیک می کرد  و گفت این عجوبه رو اگر جین برات نگه نمی‌داشت میتونستی درس بخونی؟ کپ بچگی های خودته از دیوار صافم بالا میره
جین گفت آه رفیق دست رو دلم نزار خوش بحالت ته هی خیلی آرومه حسودی میکنم.
جین و یونگی که چند روزی میشد که همو ندیده بودند مشغول حرف زدن شدند جیمین هم سعی می‌کرد باحرف زدن و کیوت بازی تهیونگ رو راضی به اشتی کنه
نامجون هم دید وقت خالی شده روبه جونگکوک گفت  راسی جونگکوک یک سری قرارداد هست که باید بررسی کنی
جونگکوک با لحن شیطونی گفت ببخشید آقای کیم مثل اینکه یادتون رفته من دیگه دستیار تون نیستم !
نامجون هم با لحن  لوده ای گفت ببخشید آقای جئون مثل اینکه یادتون رفته من سرمایه گذار اصلی شرکت‌ حقوقی‌تم ! تو این سن فراموشی ؟نچ نچ ... پسر دسته گلمو دادم به کی ؟ حیف پسر باهوشم
جیمین گفت :ددی شوهرمووو اذیت نکن
نامجون گفت یا کیم جیمین اینقدر شوهر ذلیل نباش تو میتونی شوهرجدید کنی اما نمیتونی پدر جدید داشته باشی
جیمین گفت نه خیر من بدون جونگکوک زنده نمیمونم
جین گفت چرت و پرت نگو مگه اکسیژنه؟
جیمین با حالت عاشقانه ای گفت آره برام اکسیژنه
جین  ادای عوق زدن در اورد و گفت جمع کن بابا یک‌ روز غذا گیرت نیاد جونگکوک رو جا غذا زنده زنده میخوری 🗿
جیمین با عشوه گفت همه عیب دارن منم وقتی گشنه میشم عصبی میشم همین
با صدای زنگ جین گفت حتما پیتزا رسیده !
جونگکوک رفت و پیتزاها رو از پیک تحویل گرفت
جیمین گفت آبجو می‌چسبه الان ..‌.جونگکوکاه تو یخچالمون داریم؟
جونگکوک گفت آره طبقه ی اخره
یونگی گفت بچه تو کی به سن قانونی رسیدی که حرف آبجو میزنی
جیمین پوکر گفت ده ماهی میشه هیونگ
یونگی گفت چه زود میگذره هعی انگارهمین دیروز بود که بدون لباس کل خونه رو میپرخیدی وجین دنبالت می‌کرد که پوشکت کنه
جین گفت الان بچه اش جای خودش رو گرفته یک دقیقه غافل بشی کون لخت میچرخه
جونگکوک پیتزا ها رو روی میز ناهار خوری گذاشت و گفت بیاین تا گرمه بخوریم از دهن نیوفته
جیمین آبجو ها رو تو لیوان ریخت و یادش نرفت که دوتا لیوان شربت پرتغال برای ته هی و مینگوک بریزه
جین گاز بزرگی به اسلایس پیتزا زد و با لذت هومی کشید و گفت برای من یک کولا بیار
جیمین هم پشت میز،نشست و یک اسلایس پیتزا برداشت و گاز زد و پرسید تو که آبجو دوست داری چرا نمیخوری ؟معدت درده؟
جین خیلی عادی گفت نه حاملم
نامجون که شنید تمام ابجویی که داشت می‌خورد و بیرون توصورت جونگکوک توف کرد و به سرفه افتاد
جونگکوک داد کشید هیونگگگگ واقعااااا ک گند زدی به کل هیکلم
به سمت روشویی دوید
جیمین خندید و گفت شوخی خوبی نبود همیشه شوخی هات بیمزه اند ولی این‌ دیگه یک لول بالاتر بود
جین گفت شوخی نیست حالا هشت ماه دیگه میفهمی

نامجون دهنش رو با آستین پاک کرد و گفت جدی ؟؟؟
جین سرش رو تکون داد نامجون به سمتش دوید  واز پشت بغلش کرد وگفت این خیلی خبر خوبییی بود فکر کنم امروز بهترین روز زندگیمه ممنونم ازت و خوشحالم که دارمت

°~•پایان•~°
ریدرهای گرامی گشادی خود رو کنار گذاشته پارت آخریو دیگه نظر بدین🔪

°~•پایان•~°ریدرهای گرامی گشادی خود رو کنار گذاشته پارت آخریو دیگه نظر بدین🔪

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

مینگوک

fake loveWhere stories live. Discover now