خیلی وقته سئول نبودم میشه یک گشتی بزنیم؟وقت داری ؟؟
شیوون با چهره ی پاپی طوری پرسید
جین لبخند زد و گفت البته دوست داری کجا بری رستوران؟کافه؟
شیوون صورتشو جمع کرد و گفت ن کل عمرم تو رستوران بودم بریم خیابون گردی هفت ساله سئول نبودم باید خیلی چیز ها عوض شده باشه
جین گفت پس من آماده میشم از ایته وون شروع میکنیم
جین لباسش رو پوشید به موهاش نگاه کرد چقدر بلند شده بود و تویصورتش میریخت این روزا خودش رو فراموش کرده بود در واقع این روزا تنها فکر و ذکرش جیمین شده بود
لبخندی زد و با خودش گفت جین حتی با این موهای بلندم هم از خیلیا جذابتریشیوون با دیدن جین سوتی زد و گفت :یا الهه ماه چطوری فقط یک پیراهن معمولی پوشیدی اینقدر خوشتپیی
جین خندید و گفت مسخره بازی در نیار بریم ؟صبر کن به نامجون بگم
بعد از درزدن وارد اتاق نامجون شد
بادیدن نامجون که کنار لبتاپش خوابش برده و حتی خودنویس توی دستشه نزدیک رفت
عینک رو از صورتش و خودنویس ازلای،انگشتهاش برداشت و کتش رو روی شونه هاش گذاشت و از خونه بیرون زدند
سوار ماشین جین شدند و جین رانندگی میکرد طبق معمول وقتی میخواست تمرکز کنه اخم میکردشیوون به جین گفت واااو جینی وقتی داری رانندگی میکنی جذابتر همیشه ای اون اخمو ببین
جین لبخندی زد و گفت برای یک امگا کیوت بودن مناسب تره
شیوون گفت تو هفت روز هفته کیوتی
جین گفت خجالتم نده امگایی با این قد و قواره کجاش کیوته ازنصف الفاهای شهر بلندتره
شیون گفت تو ارزش و زیبایی های خودتو نمیدونی همه وقتتو برای جیمین گذاشتی پس خودت چی آره درسته تو پدری و مسئولیت داری ولی تا یک حدی ،پس جین چی ؟تو الان داری با عنوان جیمین اپا زندگیمیکنی!!!
هشت سال پیش جیمین رو ترجیح دادی الانم بازم؟الان که جیمین یک پسره کوچیک نیست داره ازدواج میکنه پس وقت داری یکم به خودت اهمیت بده و به خواسته ی خودت زندگی کن بنظرم وقتشه از جوونیت لذت ببری
جین چیزی نگفت و لبخند زد
نمیخواست با توضیح دادن اینکه چون شیوون پدر نیست نگرانی جین رو درک نمیکنه بحث رو یه جای باریک بکشونه
با رسیدن به ایته وون جای مناسب پارک کردند
شیوون دستشو باز کرد و نفس عمیقی کشید و گفت بوی کره(korea)
جین گفت منظورت بوی دوبوکیه؟ تنها بوی ک حس میکنم اینه!!!شیوون خندید و گفت یکم بگیرم ؟
جین گفت باشه بگیر
اجوما یک ظرف دوبوکی لطفا
بعد از خوردن دوبوکی باهم دیگه وارد
مرکز خرید شدند
شیون کلی لباس خرید و به زور یکی دو دست هم برای جین خرید
بعد از اون به ماشین رفتند و خرید ها رو گذاشتند
بریم کلاب¿
شیوون پرسید و جین گفت اوکی ساعت ده شبه بهترین زمان برای کلاب رفتن ولی بزار به جیمین یک زنگ بزنم
*
جیمین به محض سوار شدن بعد سلام کردن گفت
سلام جونگکوک زنگ بزن فردا با پدرومادرت قرار ناهار بزار وای از بس درگیر خانواده عجیب غریب خودم بودم یادم رفت توام که اصلا چیزی نگفتی نکنه منو به عنوان همسرت قبول ندارن؟
جونگکوک در حالی کمربند جیمین رو براش میبیت گفت نه اصلا اینطور نیست روز عروسی میدیدید همدیگه رو همه چیز عجله ای شد بعد عروسی آشنا میشدی باهاشون
جیمین گفت فردا ناهارو دعوتشون کن من دارم جزویی از خانوادتون میشم دوست دارم بشناسمشون
جونگکوک سری تکون داد و گفت خب چطور بود ؟از چهره ات معلومه چیز بدی نبوده
جیمین گفت آره خیلی خوش گذشت کلی گیم بازی کردیم و پیاده روی کردیم و شطرنج بازی کردیم کنار هارابوجی بودن خوبه و اینکه اون به حرفم گوش داد و به عروسیمون میاد .
در ادامه زمزمه کرد : کلی انرژی مصرف کردم خوابم میاد
گوشیش زنگ خورد جین بود جواب داد جانم اپا؟
خوبی فرشته م ؟کجایی کل روز خبری ازت نبود
_با جونگکوک رفتیم گردش بعدش رفتیم پیش،هارابوجی باهاش کلی حرف زدم و قانع شد بیاد عروسیمون الانم داریم میایم خونه
+این عالیه کار خوبی کردی. من با شیوون بیرونم ممکنه دور وقت بیام منتظرم نمون
جیمین لبخند دیوث وارانه ای زد و گفت اوه اوکی شما خوش بگذرونید و اصلا لازم نیست شب بیاین خونه ؛)))
جین خنده ی مصنوعی ای کرد و گفت آیگووو هاها چه خنده دار باز پروشدی تو فقط دستم بهت نرسه ؛)😂هاهاها
جیمین گوشی رو قطع کرد و گفت کوک فک کنم جونم و البته باسنم در خطره
جونگکوک خندید و گفت از بس بی پرواییوتو بدت میاد ؟
جیمین درحالی که دستشو روی رون جونگکوک گذاشت پرسید و لباشو لیس زد
جونگکوک گفت دارم رانندگی میکنم هاجیماجیمین لبخند دیوثی زد وگفت تو فقط جلوتو نگاه کن بقیش با من

VOUS LISEZ
fake love
Nouvellesکی فکرشو میکرد کیم نامجونی که از ازدواج فراری و ترجیح میده تمام وقتش رو با گل و گیاهاش بگذرونه تا امگاهای نچسب و لوس بخواد ازدواج کنه اونم به اجبار با امگایی که یه پسر ۱۶ ساله داره کاپل اصلی :کوکمین کاپل فرعی:نامجین