جین و نامجون وارد سالن انتظار شدند جین با دیدن یونگی وتهیونگ به سمتشون رفت و گفت توام اومدی ؟
یونگی گفت معلومه مگه میشه اولین سونو گرافی پسرخوندمو از دست بدم ؟جیمین به اندازه ای ک پسرتوعه پسر منم هست
جین لبخند زد و گفت البته ،خیلی دیر که نکردیم
یونگیگفت نه الاناست ک نوبت جیمینی بشه
تهیونگ گفت خوشگل کردی هیونگ؟جریان چیه
جین گفت من همیشه خوشگلم !! میخوام نو مو ببنیم
تهیونگ گفت آخه اون ک نمیتونه شمارو ببینه
جین گفت من ک میتونم اونو ببینم
_نوبت جیمین شد !!
تهیونگ گفت
جیمین همراه جونگکوک وارد اتاق شد پشت سرش یونگیتهیونگ و جین ونامجونم وارد شدند
دکتر گفت کدومتون بارداره ؟ کدومتون پدر بچست بقیه بیرون باشند همراه فقط یک نفر داخل باشه
جیمین روی تخت نشست و جونگکوک کنارش وایستاد
نامجون به سمت دکتر رفت و گفت میشه همین یک بار رو استثنا قائل شید خواهش میکنم
دکتر گفت ن نمیشه محیط آلوده میشه
تهیونگ گفت دکتر ما که مریض نیستیم لطفا
دکتر چشاشو چرخوند و گفت جلسات بعدی این اجازه رو دیگه نمیدم
جین گفت خیلی ممنون دکتر لطف کردیدجونگکوک انگشت های یخ زده جیمین رو بوسید و دستشو گرفت جیمین پیراهنش رو داد بالا و گذاشت دکتر اون ماده لزج رو شکمش بریزه یکمی در مقابل بقیه خجالت میکشید دکتر دستگاه رو برداشت و روی شکمش کشید و گفت هفته ی ۹ باداریته؟؟
جیمین سرشو به نشونه ی مثبت تکون داد و دکتر گفت یک جفت ودیگه میبینم دو تا جنین وجود داشته یکیاز جنین ها قبلا سقط شده اما نگران نباشید با بزرگتر شدن جنین جفت اضافه جذب میشه یک مقدار آسیب میبینم بیمار نیاز به استراحت مطلق داره تا دوسه ماه بعدی تا وقتی جنین به حدی قوی بشه که خطر سقط از بین بره با توجه به سن بیمار و رحم نابالغش احتمالا بچه زودتر از موعود به دنیا بیاد اما جنین کاملا سالمه و همه چیش نرماله الان اندازه یک اینچه و قلبش هم خیلی سالمه میخوایید صداشو بشنوید
جونگکوک گفت اگر میشه لطفا
با شنیدن صدای قلب بچه همگی احساساتی
شدند و اشکشون در اومد .
بعد از تمام شدن سونو گرافی به سمت بازار رفتند
کت و شلوار دامادی و خریدهای عروسی رو تهیه کنند
چندین ساعت توی بازار چرخیدند تا همه ی لیست کامل شد
*******_اپا من دلم دوبوکی میخواد !!برام درست کن
+جیمیناه تا الان بیرون بودیم چرا نگفتی بخریمبرات ؟
_ آخه دوبوکی های خونگی خوشمزه ترن مخصوصا اونایی اپا درست میکنه
جین چشاشو چرخوند و گفت بزار لباس هاشو عوض کنم درست میکنم برات
جیمین گفت اپا اپا پیازچه هاش زیاد باشه!!
جین گفت تو ک از پیازچه بدت میاد من همیشه برات جدا میکردم از غذات
جیمین گفت الان من دلم میخواد پیازچه بخورم
*********_با وجود والد بودن هنوزم خیلی زیبایی
جین که داشت پیازچه خرد میکرد با تعجب دست کشید و به سمت نامجون برگشت وگفت چه ربطی داره
نامجون گفت بقیه امگاها بعد از مادر شدن یک شکل دیگه میشن و کلا بدنشون و رفتارشون تغییر میکنه اما تو همونی ،همون جینی که تو دبیرستان باهاش هم کلاس بودم
_نخیر اون جین با من خیلی فاصله داره خامه ،نادون و احمق و عاشقه چرا یهو به این مسائل اشاره میکنی گذشته ها گذشته ...
+درسته ولی کنجکاوم
کنجکاوم اگر روز اول بهم گفته بودی حامله ای چی میشد
_کنجکاو نباش نامجون شی
+دست خودم نیست هر روز میبنمت و به گذشته ها فکر میکنم
_گذشته ها گذشته توی گذشته زندگی نکن
چاقو رو دوباره برداشت و به خرد کردن پیازچه ها مشغول شد
نامجون در مورد رایحه ی جین کنجکاوبود سرشو توی گردنش کرد و عمیقبو کشید
جین شوکه شد و چند ثانیه بیحرکت واستاد ولی به خودش اومد و با آرنج محکم توی شکم نامجون کوبید
نامجون ک انتظار نداشت به عقب پرت شد و جین به نگاه به خون نشسته اش بهش نگاه کرد چاقو رو برداشت و با تکون دادنش تو هوا خط و نشون کشید حواست به خودت باشه جناب کیم یک بار دیگه بهم نزدیک بشی بزرگترین تیکه ات گوش ته از حدت نگذر
+اما من کاری نکردم !فقط یکم فرمونهاتو بو کشیدم
_بدون اجازه ی من حق نداری کاری کنی حتی بو کشیدن

YOU ARE READING
fake love
Short Storyکی فکرشو میکرد کیم نامجونی که از ازدواج فراری و ترجیح میده تمام وقتش رو با گل و گیاهاش بگذرونه تا امگاهای نچسب و لوس بخواد ازدواج کنه اونم به اجبار با امگایی که یه پسر ۱۶ ساله داره کاپل اصلی :کوکمین کاپل فرعی:نامجین