14

1K 152 4
                                    

جین وارد اتاق دکتر شد و سلام کرد
دکتر به آرومی اون رو به نشستن دعوت کرد و گفت آقای کیم راستش توی سونوگرافی دیدم که جنین زنده اس در واقع یکی از جنین ها زنده اس یکی از دو جنین زنده است 
جین با شنیدن اين خبر چند ثانیه سکوت کرد   بعد گفت لطفا از شرش خلاص شید و کورتاژ کنید.من نمیخوام آینده پسرم به گند کشیده بشه
اقای کیم نگرانی تون رو به عنوان یک پدر درک میکنم اما پسرتون اگر بفهمه ازتون متنفر میشه شما حق نداری به جای اون تصمیم بگیری حتی اگر قیم قانونیش باشی شاید اگر هر پزشک دیگه ای بود بدون دخالت  هم چین کاری رو انجام می‌داد اما من نمیتونم بزارم همچین اشتباهی کنید بجای اینکه بجاش تصمیم بگیرید سعی کنید قانعو توجیه اش کنید که راه درست چیه ودر آخر به جای اینکه بین تون شکاف بیوفته رابطه تون عمیق تر و بهتر میشه
جین از دکتر تشکر کرد و به سمت اتاق جیمین رفت تصمیم گرفت راجب همه چیز باهاش حرف بزنه
جیمین تو سکوت به تلویزیون خاموش نگاه می‌کرد جین شدت غم رو میتونست از چشماش بخونه
کنارش نشست و گفت جیمیناه اپا باهات‌ حرف داره گوش میدی به حرفام ؟

جیمین نگاهی به پدرش کرد و پلکی به نشانه ی مثبت تکون داد
جین گفت بزار از اولِ اول شروع کنم آشنایم با بابات میدونم تا حالا چیز زیادی بهت راجبش نگفتم دوست داری بدونی؟
جیمین سرشو به معنای بله تکون داد
سال سو دبیرستان بودم به معنای واقعی تاپ دبیرستانمون بودم هم پولدارترین بودم هم خوشگلترین هم باهوش ترین
_ولی عمو یونگی گفت تو خیلی پرت بودی اپا حتی یکسالم افتادی  که باهم همکلاس شدین
+عمو یونگی‌خیلی پشکل خورد دهن لق عوضی حداقل از اون بهتر بودم کل کلاس رو خواب بود بهرحال الفاهای کل مدرسه دنبالم بودن هر روز واسم سبد سبد گل میوردن و ناما عاشقانه می‌فرستادن واسم ولی من چشمم کسی رو نمی‌گرفت  آخه در حدم نبودن یونو؟
جیمین لبخند فیکی زد و توی دلش گفت باز  شروع به تمجید خودش کرد؟؟
سری تکون داد و گفت خب؟
+یهو سروکله ی یک آلفا پیداش شد ینی یک روز سرد زمستونی در حالی انتظارش رو نداشتم در کلاس باز شد و یک مدل خوشتیپ وارد شد جذابیت وجودش همه جا رو گرم کرد
خنده ای کرد و گفت یکم چندش بود نه؟ از این عاشقانه های تو رمانها🙂
معلم گفتش از آمریکا اومده و از این به بعد هم کلاسمون هست
پدرت برخلاف هرچی الفایی که دیده بودم اهل چشم چرونی نبود و خوب سرش تو کار خودش بود روزای اول منتظر بودم مثل همه ی الفاهای مدرسه بهم نخ بده یا اعتراف کنه
اما خبری نبود
نه فقط من بلکه همه ی امگاهای کلاسمون دلشون میخواست مورد توجه رپ مانستر قرار  بگیرن
آخ  این لقب...🙂میدونی چیشد که این لقب رو گرفت  یک فستیوال موسیقی واسه کریسمس برقرار شده بود و پدرت شرکت کرد و خوب از اون به بعد لقبش این شده بود
روزای بعد سعی می‌کردم تو  چشمش بیام اما اون فقط مثل یک ربات بهم نگاه می‌کرد
کم کم بقیه بیخیال شدن اما من نشدم حتی واسه اینکه تو چشمش بیام چند برابر درس خوندم و جز ده نفر برتر مدرسه شدم .یک سال گذشت و من همچنان کراش داشتم روش اما اون فقط به چشم همکلاسی منو میدید

ادامه دارد....

fake loveDonde viven las historias. Descúbrelo ahora