نامجون داشت به امگای روبه روش شرایط رو توضیح میدادو داشت قبول میکرد که دوباره سروکله ی پسر جین پیدا شد
حینی که قهوه ها روی میز میذاشت گفت وااو شما اولین نفری هستی که تا الان نشستی فک کنم برات مهم نی شوهرت ناتوانایی جنسی داشته باشه ....
ناتوانی جنسی؟ شوخی خوب نیس بچه ...
واینجوری شد آخرین فرصت به لطف پسر گستاخ جین بهم خورد ...
با عصبانیت به سمت جین رفتم و گفتم باید باهم حرف بزنیم
جین به سمت جیمین رفت و گفت از کافه بره بیرون و تا وقتی پسرش نرفت چیزی نگفت
+چی میخوای آقای سو استفاده گر
_سواستفاده گر؟
+به آلفایی از یک امگای هیت شده استفاده میکنه چی میگن؟؟
_اون چیزی بود که خودت ازم خواستی و منم انجامش دادم الان شدم سو استفاده گر؟؟؟
+اوه من ازت خواستم بعد پنج راند سکس خشن که از کمر درد نمیتونستم تکون بخورم تنهام بزارییی؟؟؟؟؟؟
رسما داد زده بودم...کل کافه نگاهش رو ما بود اما من فقط حرف دلم...واقعیت رو گفتم ۱۷ سال از اون روزا میگذره اما من هنوز همه چی رو یادمه دقیق و مو به مو که این عوضی ای که الان جلوم وایساده چجوری بعد یه هفته هیت روز آخرش ولم کرد و با یه امگای دیگه دیدمش
اون خشک شده بود تعجب کرده بود اما سعی میکرد تو چهرش نشون نده
_باهام ازدواج کن
+نههه تو دیوونه شدی
_تو باید اینکارو بکنییی پسرت قرار ازدواجمو بهم زده توباید مسئولیتش رو قبول کنی اصن خبر نداری چه ضرر بزرگی به من زد
+اگه نکنممم؟؟؟
منو کشید نزدیک خودش در گوشم با ترسناک ترین حالت ممکن جوری که لرزش چهار ستون بدنم رو حس کردم گفت
_واقعا دوست نداری بدونی عزیزم ولی یک کاری میکنم تقاص اون صد میلیارد ون رو بدین اما چه کنم حتی جونتون اونقدر نمیارزه
+صد میلیارد؟ جونمون،؟؟
نمیدونستم چیکار کنم نمیخواستم تن به ازدواج باهاش بدم اروم اشکام شروع به ریختن کرد و تو فکرم فقط این میگذشت که وقتی تازه داشتم فراموشش میکردم وقتی تازه داشتم عین آدم زندگی میکردم چرا باید دوباره پیداش بشه...و بوممم اتفاقی که نباید میوفتاد افتاد یه دفعه دیدم نامجون جلوم نیست و صدای نالش از درد بلند شد تا به خودم اومدم دیدم جیمین اون رو زیر مشت و لگد گرفته
×تو آلفای عوضییی چجوری جرات میکنی به پدر من نزدیک بشییی ازش دور شو عوضیییی
سریع جیمین رو از رو تن نامجون کنار کشیدم
+آروم باش عزیزم اروم باش
× اپا چرا بهش اجازه دادی نزدیکت بشههه تو هنر رزمی بلدی
_من شوهرشم مشکلی هست؟
×اوه واقعا شوهرشی چه جالببب چونن منم پسرشممممو نمیدونستم این عوضی رو ببین من خودم شاهد سی تا قرار آشنایی برای ازدواجت بودم چی میخوای از جون بابام
+خواستگارمه... پشنهاد داد منم قبول کردم جیمین نگاهی به نامجون کرد
×میخوای باهاش باشی اپا؟ دوسش داری؟این مرد ناتوانایی جنسی داره ها
نامجون نگاهی به جین کرد نگاهی که تهدید ازش میبارید زندگی جین که تازه به آرامش رسیده بود رو نباید چیزی بهم میریخت
+اره ازش خوشم میاد... برای همین
_پس من بند و بساط عروسی رو آماده میکنم همین فردا
×مطمئنی پدرت با یه بچه ی ۱۶ ساله از طرف شوهرت کنار میاد؟
جیمین:
اون مرد اومد سمتم اون بنظرم آدم بسیار عجیبی بود دستشو گذاشت رو شونم و آروم شروع کرد حرف زدن
_قراره نقش پسرمو بازی کنی پسر جون من به پدرم میگم من و بابات خیلی وقته باهمیم و تو بچه ی مایی اگه بابات رو دوست داری به نفعته خوب نقش بازی کنی که مجبور نشی صد میلیارد خسارتی بهم زدی رو پس بدی
_جیناه امروز و فردا کافه تو تعطیل کن کلی کار داریم
×یااا اجوشی اسم بابامو درست صدا بزن . کیم سوکجین ...بعدشم چرا باید کارمون رو به خاطر تو تعطیل کنیم پس اجاره شو چیکار کنیم از کجا بیاریم
+جیمین تو دخالت نکن باشه تا وقت ناهار یک ساعت مونده بعدش میبندم
_منم به دستیارم میگم بیاد باید کلی خرید انجام بدیم اه نمیدونم برسیم یانه
نیم ساعت بعد دستیار جئون رسید نامجون با دیدنش به سمتش رفت و اروم گفت من راه حل پیدا کردم این خانواده راه نجات منن
جئون با تعجب به نامجون نگاه کرد و گفت درمورد چی حرف میزنید رئیس ؟
نامجون لبخندی زد و گفت این امگا عشق قدیمی منه و این بچه پسر منه !!
جونگکوک نگاهی به امگای قد بلند و زیبا انداخت و با گیجی سری به نشونه ی سلام تکون داد و بعد نگاهی به پسری که نامجون گفت پسرشه انداخت که نفسش بند اومد چه طوری ممکن بود امگایی که دیشب باهاش توی بار خوابیده بود؟؟ صبر کن این پسر چند سالش بود؟؟شت دیشب خیلی مست بود و متوجه نشده بود چقدر کم سنه
از اون طرف جیمین هم با اولین نگاه شناخته بودش هرچی باشه دیشب بکارت ش رو با این مرد از دست داده بود میترسید که مرد حرفی از دیشب بزنه جین اگر میفهمید اون رو میکشت استرس گرفته بود
جئون با لکنت پرسید عشقتون؟؟ پسرتون چند سالشه ؟واقعا پسر شماست؟
نامجون به حالت ترسیده و مشکوک جونگکوک نگاه کرد نکنه ؟؟اون با جین رابطه ای داشت؟شاید باهاش خوابیده بود که با دیدنش حواسش پرت شد
(بچم تو باغ نی کلا)سلام سلام خوبید امروز دوتا پارت آپ کردم 😶چون ممکنه تا سه روز نتا قطع باشه
نظر بدین حتما حتما نویسنده ها خوشحال میشن 😘
واینکه فیک رو به دوستاتون معرفی کنین🥺💓
YOU ARE READING
fake love
Short Storyکی فکرشو میکرد کیم نامجونی که از ازدواج فراری و ترجیح میده تمام وقتش رو با گل و گیاهاش بگذرونه تا امگاهای نچسب و لوس بخواد ازدواج کنه اونم به اجبار با امگایی که یه پسر ۱۶ ساله داره کاپل اصلی :کوکمین کاپل فرعی:نامجین