کی فکرشو میکرد کیم نامجونی که از ازدواج فراری و ترجیح میده تمام وقتش رو با گل و گیاهاش بگذرونه تا امگاهای نچسب و لوس بخواد ازدواج کنه اونم به اجبار با امگایی که یه پسر ۱۶ ساله داره
کاپل اصلی :کوکمین
کاپل فرعی:نامجین
جیمین بعد رسیدن به خونه یونگی مستقیم به اتاق مهمان رفت و روی تخت خوابید یونگی و تهیونگ و جین به آهستگی در نشیمنگاه مشغول حرف زدن شدند یونگی پرسید چیشد هیونگ چطوری فهمیدند آخه _نمیدونم یونگی نپرس فقط یهویی بهم گفت که آزمایش دی ان ای گرفتند
_پس نامجون چیزی از واقعیت نفهمیده بود؟؟ تهیونگ پرسید جین عصبی خندید وگفت نه تازه همش میگفت بیچاره شده که پدرش فهمیده حتی یک درصد م شک نکرد تهیونگ کمی مکث کرد و پرسید هیونگ چرا فکر کردی فرار بهترین راهه بهتر نبود با شرایط روبه رومیشدی؟
نمیدونم واقعا غیرمنتظره بود و من نمیخواستم جیمین با فهمیدن هویت پدر اصلیش آسیب ببینه و مطمئن بودم ک نامجون هم هیچ حس پدرانه ای به جیمین نداره البته که جیمین هم احتیاجی بهش نداره دلم نمیخواد دل پسرم بشکنه هیونگ متوجه منظورت و نگرانی هستم اما تا کی میخوای اینحقیقت رو پنهان کنی ؟الان که نامجون هم فهمیده پس احتمالا دنبال جیمین میگرده و میخواد که با پسرش ارتباط برقرار کنه و حقم داره تو نمیتونی بجای جیمین تصمیم بگیری جین اون شاید به روت نیاره ولی اونم مثل بقیه دلش میخواد پدر آلفا داشته باشه مطمئن باش من میشناسمش تظاهر میکنه قویه ولی شکننده است بهتره خودت بهش بگی تا اینکه خودش به وسیله ی کسی دیگه بفهمه هوممم؟. جین سرش رو تکون داد وگفت حق باتوعه ولی زمان میخوام تا هم خودم و هم اون رو اماده کنم تهیونگ گفت نظرت راجب ججو چیه ؟ جین با تعجب نگاهش کرد که تهیونگادامه داد ته هی خواهرم یک ویلای نقلی توی ججو دارند کلیدش دست منه میخوای یک چند وقت برو اونجا که آب از آسیاب بیوفته همون جاهم کم کم برای جیمین تعریف کن ماجرا رو جین تهیونگ رو بغل کرد وگفت ممنون دونسنگ تهیونگ چند ضربه به شونه ی جین زد و گفت وظیفمه هیونگی یونگی گفت من تا فرودگاه میرسونمتون تهیونگگفت خوب پس حمل کردن جیمین با من جین پرسید این ساعت هواپیما هست ؟ساعت ۴ صبحه یونگی گفت از توی سایت چک میکنیم بعد گوشیشو در آورد وکمی وب گردی کرد و گفت یکی ساعت ۶ هست تا ما برسیم فرودگاه ۵ هست بهش میرسیم دوتا بلیط میخرم واستون !! جین گفت نه لازم نیس خودم میخرم یونگی گفت هیونگ جین:بله یونگی :شکر زیادی نخور پاشو وسایلتو جم کن دیر میشه تهیونگ جیمین رو بلند کرد وتوی ماشین نشوند و کمربندش بست و گفت این بچه داره هیت میشه؟؟؟بوش عوض شده جین گفت فک کنم باید بهش کاهنده بدم خیلی بوش تنده؟ تهیونگ گفت نه من چون بغلش کردم متوجه شدم ولی مراقبش باش **نامجون :بهشون گفتی کاکتوس ها رو با ملایمت بسته بندی کنند اسناد و مدارک مهم رو سر دست نذاشته باشند!!!برام کارتون مرغوب پیدا کن !! _هیونگ تو عمارت داری اون به اسم خودته کارتون خواب نمیشی!!! جونگکوکاه اون عمارت خرج داره وقتی درآمدی نداشته باشم چطور خرج آب برق و شارژ و هزارتا کوفتش رو بدم مجبور میشم بفروشمش هیونگ تو کلی سابقه کار و استعداد داری مطمئنا توی خونه بیکار نمیشی پس اینقدر غصه نخور بیا بریم داخل پدرم آقم میکنه از شجره نامه حذف میشم جونگکوک سرش رو گرفت درحالی که دیگر داشت حوصله اش سرمیرفت گفت اینکارو نمیکنه شما تنها پسرشین بریم تو؟ نامجون گفت نه من نمیرم تو میخوام برم خونه خودم به بابام بگو نامجون خوابش برد نه این بیتوجهی بنظر میرسه بگو تصادف کرد تو بیمارستانه نه اینکه زیادی بلوفه بگووو ...
جونگکوک ناگهان صبرش رو از دست داد و با صدای بلند گفت خواهش میکنم بسه سرم درد گرفت هیونگ بیا بریم داخل دوساعت دم در آزمایشگاه ایستادیم . نامجون شکه از رفتار جونگکوک سرش رو تکون داد و پشت سرش داخل شد وارد اتاق دکتر شدند سلامی به پدرش داد و سرش روپایین انداخت دکتر با لبخند احوال پرسی کرد و بعد گفت اینم اون لحظه ای خیلی منتظرش بودید کاغذ آزمایش رو باز کرد و گفت طبق تطابق نمونه ی دی ان ای کیم نامجون به احتمال 99/99درصد پدر کیم جیمین هست. نامجون برای لحظه ی گوشش سوت کشید و فکر کرد اشتباه شنیده و از دکتر پرسید چی؟؟؟؟ دکتر با لبخند رو مخی جواب کیم جیمین پسرتونه پسر خونی و واقعیتون نامجون انگار قدرت ادارک از دست داده بود پشت سرهم جمله جیمین پسر خونی و واقعی منه تکرار میکرد پدر نامجون خنده ای کرد و گفت خدای من میدونستم حسم اشتباه نمیکنه راست میگن خون ،خون رو میکشه پس برای همین بود آنقدر جیمین به دلم نشسته بود تک نوه ی عزیزم با عصا ضربه ای به سر نامجون مات برده زد ای احمق میخواستی من رو گول بزنی ؟فقط به خاطر نوه ام می بخشمت ولی با سهامت خداحافظی کن اونا از این به بعد مال جیمینند خوب دکتر خیلی ممنونم ما رفع زحمت میکنیم دکتر گفت عااام خود پارک جیمین هستش؟ما تو ازمایشات متوجه یک چیزی شدیم بهتره خودش هم حضور داشته باشه جونگکوک پرید وسط حرف دکتر گفت دکتررر چیشده جیمین مریضی خاصی داره؟لطفا بهمون بگید
دکتر گفت نه مریضی خاصی نداره کاملا سالمه اما جونگکوک گفت اماچی ؟؟؟مشکلی هست ؟؟؟ دکتر گفت عااام شما چیکارش هستید ؟؟؟ جونگکوک میخواست بگه دوست پسرش اما قطعا وقت مناسبی برای اعلام رابطه اش با جیمین نبود و گفت من هیچ ،دستیار باباشم دکتر گفت پس به شما مربوط نیست کیم بزرگ گفت من به عنوان پدربزرگش که باید بدونم؟ دکتر سرش رو به نشانهی مثبت تکون داد و گفت لطفا اول بشینید وسعی کنید آرامش خودتونو حفظ کنید با شماهم هستم عاقای دستیار باباش:) رنگتون پریده بشینید آقای کیم نامجون شماهم یک لحظه به توجه کنید. . . . _آقای کیم جیمین امگاست درسته هرسه آلفا سرشون رو تکون دادند . دکتر ادامه داد ایشون باردارند واسه چند ثانیه اتاق تو سکوتی بدی فرو رفت حتی صدای نفس کشیدن هم نمیومد
Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.