اون شب ماه توی آسمون میدرخشید، ماهی که هشت حالت داشت و هر هشت حالت اون در لحظه میدرخشیدن. کدوم یکی از تصاویر ماه، چهرهی اصلیش بود؟ ماه نو واقعی بود یا ماه کامل؟ کدوم چهرهی ماه قویتر از چهرهی دیگه بود و کدوم چهره تا ابد باقی میموند؟
وقتی اچ به اسکای رسید حدود ساعت هفت بود. برخلاف چیزی که فکر میکرد، بستن یه چمدون برای سوئیس بیشتر از اونی که بنظر میرسید طول میکشید. نیازی به راهنمایی بیشتر نداشت چون حدس میزد چانیول توی اتاق کارشون باشه و به همون سمت هم رفت.
امشب برعکس اکثر شبها آرامش نسبیای توی کلاب برقرار بود و فقط اعضایی که از قبل کارت عضویت داشتن اونجا بودن. قاتل پلهها رو بالا رفت و بعد مرتب کردن موهاش در زد.
بعد از چندثانیه کسی در رو باز کرد اما اون کسی نبود که اچ انتظارش رو داشت. به مردی که دستش میلرزید با اخم نگاه کرد و بعد وارد شد.
+ تو اینجا چیکار میکنی لوهان؟لوهان جوابی بهش نداد، به جای اون صدای چانیول رو شنید.
- من ازش خواستم بیاد.
اچ اینبار با اخمی که پررنگتر شده بود سمت صدا رفت تا با مرد حرف بزنه ولی وقتی سهون رو هم بیهوش و بسته شده به صندلی دید، فهمید یه دردسر جدید توی راهه.
+ اینجا چه خبره پارک؟صدا کردنش به اون اسم عجیب نبود، هردو به این عادت داشتن اما اون لحظه بعد از چندروزی که هردو برای همدیگه تا پوسیدهترین استخونشون عریان شده بودن، برای اولین بار عجیب بهنظر اومد. چانیول اشارهی کوتاهی به لوهان کرد و مرد شروع به صحبت کرد:
ل. تقصیر من بود... روانپزشکی که به پارک معرفی کردم تو زرد از آب در اومد. ظاهراً میخواسته از یه طریق یا طریق دیگه به تو دسترسی داشته باشه. پارک چندساعت پیش عکسش رو ازم خواست و بعد مشخص شد همون کسیه که به عنوان کارآموز برای تو کار میکرد. توی... آم... رستوران بود؟+ کافیشاپ.
اچ اول تصحیح و بعد تحلیل کرد. چندثانیهای طول کشید تا اوضاع نسبی دستش بیاد، بعد رو به پارک کرد.
+ یه روانپزشک به چه دردت میخورد؟ تو که مشکل خاصی نداری...
و درست همونجا بود که چشمهاش از تعجب گرد شدن.+ تو...
اچ شروع کرد اما چانیول پیشدستی کرد.
- لوهان لطفاً تنهامون بذار.
مرد تأیید کرد و بیرون رفت. همین الانش هم گند زده بود و میدونست اگه اختلاف اون دو نفر باهم حل شه... وقتی اختلاف اون دو نفر باهم حل شه، نوبت خودشه که جواب پس بده.+ عجب حرومزادهای هستی پارک...
قاتل زیر لب زمزمه کرد و بعد خندید. اول یه نیشخند، بعد خندههای تیکه تیکه و آخر سر قهقهه زد.
+ همهی این مدتی که بهم میگفتی کنارمی میخواستی بکشیم؟! پسر...
اچ بین خندههاش گفت. مرد بزرگتر دهنش رو باز کرد اما قاتل دستش رو به نشونهی سکوت بالا آورد.
+ نه. من عصبانی نیستم، فقط نمیتونم تحسینت نکنم. مطمئنی اونی که اینجا دو شخصیتیه، منم؟
YOU ARE READING
After I Wake Up
Fanfiction"بعد از اینکه بیدار بشم" کاپل: چانبک ژانر: روانشناسی، جنایی، معمایی، اسمات، رمنس خلاصه: اون روز صبح، بکهیون به طرز عجیبی روزش رو شروع کرد. نه بهخاطر اینکه طبق معمول بدنش درد میکرد، خوابش میاومد و چندتا جای کبودی جدید داشت؛ بخاطر اینکه وقتی چشم...