لباس عروس لیندا قشنگ شده.تور سفید روی موهای بور لیندا که یکم به قرمزی میزنه خیلی خوشگل شده.از خیاط و کسی که طرح رو میکشه خوشم اومد.اهل منطقه نه هستند. یکمی هم بی ادب اند که باحالشون میکنه.اسم خیاط الینا و اسم کسی که طرح رو میکشه ساشا ست.ساشا:میگن تو از داماد خوشت نمیاد چطوری راضی میشی با خواهرت ازدواج کنه؟_ من:من از خیلیا خوشم نمیاد._ الینا که داشت به لباس که توی تن لیندا بود رو چند تا سوزن نمیدونم چیکار میکرد گفت.الینا:اسم پسرت چیه؟_ من:من چند تا گزینه دادم ولی باباش انتخاب میکنه._ ساشا:اسم پسره منم مت هست ._ من:چند سالشه؟_ ساشا:شش سالشه._ من:خوشگله؟_ ساشا:به نظر هر مادری بچش خوشگله.فکر میکردم تو از مادر شدن چیزی ندونی ولی نه تا این حد._ من:من مادر خوبی میشم._ ساشا:خب میخوام ببینم تو مادر خوبی میشی یا نه من ازت سوال میپرسمو تو با صداقت جواب بده._ من:باشه هرچی میخوای بپرس._ ساشا:به نظرت نوزادا چه شکلی ان؟_ من:مثله میمون زشتن._ ساشا خندیدو گفت.ساشا:اصلا تو تا حالا چند تا نوزاد دیدی؟_ من:چهار پنج تا تو منطقه ما نوزاد زیاد نبود ما رشد منفی داشتیم._ ساشا:فقط سعی کن بچه رو توی یک ماه اول خفه نکنی._ من:اصلا مهم نیست تو چه فکری میکنی من مامان خوبی میشم._ الینا:تموم شد .با این سوزنی یکم حالتش دادم.خوب شد؟_ من:هیچ فرقی نکرد._ الینا بهم چشم غره رفت و من خندیدم.لیندا:خیلی خوشگل شد،مرسی._
.......
توی مهمونی هستیم و زین برای اینکه اشلی رو نبینه همش داره دونبال دوربین راه میره و به چند نفر دستور میده.لیندا و نایل اومدن سمت من و هری.لیندا:اینجا واقعا شلوغه._ من:لیندا میخوای تو و هری باهم برقصین تا منو این باهم حرف بزنیم؟_ لیندا:باشه._ هری و لیندا رفتن و من با نایل موندم.من:دوستش داری؟_ نایل:اره._ من:باور نمیکنم._ نایل:چرا؟_ من:شاید چون بخاطر یکی دیگه ولش کردی._ نایل:خب اشتباه کردم ولی قرار نیست این اتفاق بازم بیوفته._ من:امیدوارم نیوفته چون اونجا من یه عضوه ساده از خانواده ات بودم ولی اینجا من رهبرم پس هواست به کارات باشه._ نایل:من اگه میخواستم ولش کنم باهاش ازدواج نمیکردم._ من:امیدوارم راست بگی._ نایل:میگم._ لیندا و هری بعد تموم اهنگ برگشتن.نایل با هری داشت در مورد مادرشون حرف میزد.لیندا یواش گفت.لیندا:هری رو دک کن._ من:چرا؟_ لیندا:یه چیزی رو باید بدونی._ من:چحوری بفرستمش بره؟_ لیندا:تو حامله ای یه چیزی سر هم کن بگو._لیندا خودش دست به کار شد .لیندا:راستی از اون شیرنی های اون ور خوردی؟_ من:نه._ لیندا:با من بیا من نشونت میدم._ دستمو گرفت و رفتیم اونور سالن .من:چی شده؟_ لیندا:زین گفت بهت بگم جک نمیتونست مکان نا رو خودش پیدا کرده باشه ...فهمیدی چی میگم؟._
من:یعنی ما یه جاسوس بینمون داریم._
لیندا:و ما میخوایم بفهمیم اون کیه و زین میگه حتما بین افرادیه که از منطقه هفت جدیدا اومدن و میخواد نظر تو رو بدونه._
من:من صد در صد میگم اون....اشلیه._
لیندا:ولی اون گفت امکان نداره اون باشه._ من:چرا گفتی هری ندونه؟_ لیندا:باید ادمای کمتری بدونن._ من:هری جز ادمای عادی نیست._ برگشتیم پیش نایل و هری ولی یک سری مرد دیگه هم بودن پس من تو گوش هری گفتم.من:زین میگه ما یه جاسوس بینمون داریم._ هری:چی؟اون کیه؟_ من:هنوز دقیقا نمیدونم ولی مطمعنم اشلیه._ حدود یک ساعت رو همین طوری با حرف زدن با ادما گذشت که زین صدامون کرد.من:چیه؟_ زین:بیاین بیاین._ از سالن خارج میشیم و میریم به(سالن نفوذ).هری:بگو چیشده؟_
زین:لویی زنگ زده._
من:واقعا؟_ زین:بیاین دوباره زنگ زد._ روی پرده عکس لویی توی یه چادر معلوم میشه و دستش یه تفنگه.لویی:سلام برادر و برادر و انجل .چه خبر؟_ من:اونجا چه خبره؟تو کجایی؟_ لویی:فکر کردی فقط تو ارتش داری؟منو منطقه هفتیا با یکمی از منطقه شش اینجا ساکنیم توی جنگل منطقه نه.جامون مخفیه ولی ما نمیایم پیش شما چون شما لو رفتین پس ما منتظیریم._ من:منتظرین؟_
لویی:برای حمله بیاین و به ما ملحق شین بعد با هم میریم پایتخت._
زین:فکر خوبیه...فقط...ما یه جاسوس داریم._ لویی:میدونین کیه؟_
من:اشلیه._
لویی:خب یه دادگاه بزارینو جواب کارشو بدین._ من:ولی اون مادر تساست._
لویی:تسا مادری نداره._
لویی داد زد و تماس قطع شد.زین:من باید یه اعترافی بکنم._ من:چی؟_
زین:من دیدم که اشلی داشت از یکی از کامپیوترا به پایتخت پیام میداد._
****************
چطور بود؟؟؟؟؟؟؟

YOU ARE READING
Life Game
Randomاسم من انجل فیتیس هست...ساکن منطقه ده، بدترین و افسرده ترین منطقه کشور(اخر الزمان) ... من از خانواده ام محافظت میکنم با تمام توانم ولی من چقدر میتونم دووم بیارم؟من زندگی رو پس زدم و اغوش مرگ رو پذیرفتم ولی زندگی کار اش با من تموم نشده بود و هنوز نقش...