◗၄⟦🌬¹³ ریزه‌لمس🌙⟧၃◖

484 146 70
                                    

❥ꦿᓚ🌊₇◗၄⟦✰🌙⟧၃◖🌸➹ ⃟⃘݊𓎂

دورتا دور میز بیضی شکلی که وسطش شیشه‌ای بود رو مدیران بخش‌های مختلف پر کرده بودن و سیستم تهویه فرومون‌هاشون رو داخل خودش می‌کشید تا اوضاع ناجور نشه. روی میز از گزارش‌ها پر شده بود و نور اتاق متوسط بود تا اسلایدهای روی نمایشگر بزرگ به خوبی مشخص باشن. کت‌وشلوار و کت‌ودامن رسمی تن همه بود و اکثر مدیران آلفا بودن نهایتاً بتا.

سهون نوک این بیضی نشسته بود و توی لباس خوش‌‌دوخت و گرونش داشت اصالت خانواده و آلفا بودنش رو به رخ می‌کشید. موهاش با فرقی سوا شده بالا داده شده بودن و رنگ مشکی جذابیت چشم‌ها و ابهت رئیس بودنش رو بالاتر می‌برد.

با دو صندلی فاصله چانیول نشسته بود و هربار که دستش به سمت کراواتش می‌رفت تا شلش کنه نگاه تیز امگاش رو که کنار سهون سرپا ایستاده بود و گزارش‌ها رو می‌گرفت تا به مدیرعامل تحویل بده، روی خودش احساس می‌کرد.

فقط یک ساعت از اون ارگاسم اعجاب‌انگیز گذشته بود و حالا شاهد پچ‌پچ امگاش توی گوش یه آلفای دیگه بود. با دوتا شات موقتاً فقط بخاطر اهمیت این جلسه برای پرستیژش، گرگش رو مهار کرده بود. گرگی که دلش می‌خواست آدم‌های توی این اتاق رو به هزار و یک دلیل که فعلا بکهیون توی صدرشون بود پاره پاره کنه!

دست سهون مدام روی کمر باریک بکهیون می‌نشست. توی فاصله‌ی کم و در حد یک انگشت فضا با هم حرف می‌زدن و زیادی...زیادی به‌هم نزدیک بودن. هرقدر که نزدیک‌تر می‌شدن...چانیول هم به انفجار نزدیک‌تر میشد. هرثانیه داشت برای آلفا مثل کم شدن یه عدد قرمز روی آلارم بمب ساعتی رد می‌شد.

نگاهی به دست خودش که لبه‌ی میز رو می‌فشرد، انداخت و سعی کرد روی حرف‌هایی که می‌خواست بزنه، تمرکز کنه. نفس‌عمیقی کشید و متعجب از حس رایحه‌ی بکهیون، سرش رو بالا آورد که گردن امگا رو خم شده و گونه‌اش رو درست در فاصله‌ی یه انگشتی لب‌هاش دید.

بکهیون بی‌توجه به چشم‌های درشت شده‌ی مرد بزرگتر، خیلی خونسرد، پوشه‌ی زیر دست چانیول رو که شامل ارائه‌ی اون بود، بیرون کشید و بی‌خیال حین اینکه دستش نامحسوس انگشتر توی دست مرد بزرگتر رو نوازش می‌کرد؛ دوباره صاف ایستاد.

"- رئیس پارک چیز خاصی هست که بخواید برای تحویل طرح‌ها آماده کنم؟"

نگاه چانیول با راست شدن کمر امگاش بالا اومد و به چشم‌های خوش‌رنگش نگاه کرد. چرا فقط یه رنگ رو انتخاب نمی‌کرد؟ واقعا باید مدام با چرخیدن بین صورتی، آبی و بنفش اون رو گیج می‌کرد؟!

دستش روی گره کراواتش نشست و حین برداشتن دست چپش که لبه‌ی میز رو گرفته بود، اون رو به دست بکهیون که کنار بدنش آویز بود، کشید.

"+ نه فقط بذار فلش رو برای نمایش اسلایدها بهت بدم!"

با لحن سردی گفت و به عمد تک انگشت حلقه‌ی امگا رو سطحی لمس کرد و بعد دستش رو داخل کتش کرد تا از جیب داخلیش، فلش رو بیرون بکشه.

Violet fine coefficientWhere stories live. Discover now