❥ꦿᓚ🌊₇◗၄⟦✰🌙⟧၃◖🌸➹ ⃟⃘݊𓎂
زنجیرهای مبل نرمش رو که به شکل یه تاب بود، گرفته بود و آهسته تاب میخورد. نگاهش گاهی توی فضای اتاق میچرخید. گاهی روی چانیولی که داشت به کارهاش میرسید ثابت میشد و گاهی هم به رقص آروم پردهها با باد نگاه میکرد. هوای خنک پاییزی اون بیرون برگهای خشک شده رو روی زمین میریخت و امگا دلش واقعا یه پیادهروی شبانه با خشخش برگ میخواست. نگاهش رو از موهای بلوطی و کمی فر چانیول گرفت و به پنجره و پاف زیرش چشم دوخت. توی اتاق خوابشون نقاط زیادی بود که میتونست بشه جای مورد علاقهاش. زیر پنجره...روی این مبل...تختخواب...قفسهی طلایی رنگ شیشههایی که چانیول ساخته بود. همونجایی که یه درخت شیشهای بود با تمشکهای شیشهای همرنگ با موهای اون. یه نیلوفر شیشهای و یه موج فشفشهای و کلی چیز شیشهای دیگه که همه رو آلفاش با دستها و نفس خودش برای اون ساخته بود.
آروم از جاش پایین پرید و به سمت در اتاق قدم برداشت. پارچهی شلوار راحتی و پشمالوی نرمش رو پایین کشید و اتاق رو ترک کرد. وارد آشپزخونه شد و در یخچال رو باز کرد تا دوتا لیوان شیر شکلات درست کنه. اینکه چانیول هم خونه رو بزرگ و هم کوچیک کرده بود براش دلنشین بود. اینکه با یه قدم پاش توی نشیمن بود همون چیزی بود که میخواست. بخش دوم خونه با انواع سالن و تجهیزاتش زیاد ازش استفاده نمیشد. بکهیون، چانیول رو درک نمیکرد ولی خب ظاهرا پولدارها براشون مهم استفاده کردن نبود...مهم داشتن بود!
ماکارونهای بنفش رنگ رو هم توی سینی گذاشت و به سمت اتاق خواب قدم برداشت. خب اونا با هم میرفتن خرید ولی به دلایل ناشناختهای همهچیز بنفش میشد. نگاهش تا رسیدن به پنجره روی آلفا بود و بعد سینی رو همونجا زیر پنجره گذاشت. آهسته روی پاف نشست و پردهها رو کاملا جمع کرد. چشمهاش رو بست و نفسعمیقی کشید. بوی شکلات داغ با بوی عطر خودش و چانیول ترکیبی ساخته بود که میشد بهش گفت عطر زندگی!
VOCÊ ESTÁ LENDO
Violet fine coefficient
Fanficآسمون و بال یاسی پروانهها... مرداب و گل نیلوفر... دریا و پولک ماهی بنفش... آلفای بلوطی و امگای اقاقیا... شراب انگور سیاه و پیراهن ساتن... یه جفت حلقه و گردنبند... روزی عشقنگاری... یه آلفا بود که به خمیر شیشه با دستهاش شکل میداد و ازشون همهچیز م...