ووت و کامنت یادت نره رفیق ✧˚ · .
⏝︶⏝︶⏝
در حال گذر از نخستوزیر، صدای خراشیده و افتاده در عمق چاه رو، به گوش او میرسونم.
+جمع و جور کن این آشوب رو.
تعظیم کرده...
جونمین:اطاعت سرورم. با جسد چه کنیم؟.
پوزخند زده؛ از سرشانه به گرگی که غریزهی حیوانی، تصویری وحشیانه و دلخراش از او به نمایش گذاشته؛ نگاه میکنم.
آه!...
چه خوب گوشت رو از استخوان جدا میکرده!.
صدای پاره و کنده شدن اجزای بالاتنه از هم توسط دندانهای قوی گرگ و...
چه صحنهی زیبا و شهوتانگیزی بوده چکیدن خون از پوزه او!.
+اجازه بده سهون از غذای امروزش لذت ببر.
پایین بردن سر به نشانهی تایید و اجرا.
خوشحال هستم که پسر کوچکتر ناگفته خواستهی من رو خوانده و همراه من نیومده.
تنها قدم برمیدارم که...
چرخشی به چشمها داده و به پسری که حال، پشت من با فاصله تعیین شدهای ایستاده؛ گفته.
+هوسوک لطفاً دوباره شروع نکن که من به عنوان امپراتور و باقی القاب و عناوین چرتوپرت، باید روی کنترل خشمم کار کنم.
منتظر میمونم که باز هم مثل اغلب اوقات، صدای سرزنشگر پسر کوچکتر رو بشنوم اما...
میایستم بعد از اینکه نگرانی و استرس او رو تشخیص میدم.
هوسوک:قربان، ملکه... ملکه...
نوک انگشتها سرد شده و من...
و من به سرعت، با چشمهای لرزانی و پلکهای باز موندهای، برمیگردم.
+م... ملکه؟!. چه اتف...آ... آه!.
مینالم؛ زمانی که بوی تند و نفسگیر زنجبیل از مسیر بینی وارد مغز شده و من از شدت سرعت تیری که از پیشانی عبور کرده؛ خم میشم.
+اون... اون حالش خوب... نیست.
بیاهمیت به هر چیزی که بوده و هست و شده و خواهد شد؛ میدوم.
ملکهی من، بانوی من...
مادر امانتی من، همسر برادر من حال خوبی نداشته.
نفسها به شماره افتاده.
با اینکه نگرانی و ترس، به ماهیچهها قدرت داده برای حرکت اما این همراهی فقط تا نیمه بوده؛ چطور... چطور باید کنترل میکردم لرزش پاها رو؟.
خدایا...
به نردهها چنگ انداخته و از پلههای عریض و کوتاه بالا رفته تا به طبقهی ساکنین برسم.
خدایا من رو... من رو شرمنده جونگکوک نکن.
قدمهای سریع و محکم به سمت اتاق شرقی، و بوی زنجبیل تنها ارمغانش برای من و گرگم، بیقراری و غرش و استرس و عرق سرد بوده.
YOU ARE READING
𝗗𝗔𝗡𝗗𝗘𝗟𝗜𝗢𝗡 ꔛ 𝗲𝗺𝗽𝗿𝗲𝘀𝘀
Fanfictionᯓ Dandelion ► Empress ꔛ قاصدک - ملکه ─ ・┈ ・ ─ ・┈ ・┈ ・ ─ ・┈ ߝ تهیونگ میترسید؟. نه. بلکه وحشت داشت. وحشت داشت، از ولیعهد جئون جونگکوک، پسرداییش که تا چند روز آینده همسرش میشد. وحشت از لمس شدن، از برملا...
