سئول، کرهجنوبی، هفده سپتامبر دوهزار و بیست و هشت
تهیونگ
به خود میپیچم و هر دم با هر جمله که در گوش نجوا میشده، به بدن پر از تب و تابم موج میدم.
انگشت در موهای پرپشت مرد فرو میبرم و در حالی که سقف طلایی رنگ رو تار و لرزان میبینم، گردن به عقب خم کرده سر به بالشت میفشارم.
+آ... آه!.
_گرگ زیبای من!. تولهی ناز من!. پسر جذاب من!. دختر دلفریب من!.
نیاز خود رو به او با فشردن بدنم به بدنش، کشیدن موهاش و نوازش کردن تن به نمایش میگذارم.
مست میخندم.
مست این پرستیده شدن.
+من خداتم؟. ن... نه.
نفس میبُرم وقتی که نرمهی گوشم رو بین دو لب گرفتار کرده و زبون زده.
_تو خود منی، تو همهی سوکجینی زیبای من.
در حالی که هر سانت پایین میرفته و من رو بو میکشیده بالاخره به سینههای... سینههای برجستهی تهیونگ رسیده.
خجالتزده تلاش دارم او رو از خود و بدن عجیب و غریبم دور کنم اما با کاری که با همین بدن کرد بیقرار و متأثر، پاشنه به تخت میکوبم و جیغ میکشم.
+سوک... جی... ن!. ن... نکن.
دستش مشغول مالش و نوازش زیربغلم، نوک سینهای چپم رو میمکیده و حرکتی که... باعث ترشح شیر میشده.
طوری که حریص شیر رو میخورده!.
+ن... نکن سوکجی ن.
خندیده و نفسش پخش روی تنم...
سوکجین:نگران نباش، از سهم پسرمون نمیخورم.
بیاراده هق میزنم و انگشت لای به لای تارهای خیس و شلختهی سوکجین میبرم و با خشونت میکشم و سرش رو بالا میارم و میغرم.
+زود باش... ب... برو پایین.
یک لبخند شل روی لبهاش...
درخشش چشمهای انیگما دلیلی بوده برای شیطنت و سرکشی الههی ماه.
سوکجین:برم کجا؟.
لب میگزم و در همین حین، محتاج و مخفیکار شکم و پایین تنهام رو به حد فاصله سینهها و شکمش میمالم.
+ب... برو بین پ... پاهام.
لرزش پلکهاش رو میبینم اما لبخندش هنوز ثابت بوده.
دست زیر زانوی خم شدهی تهیونگ برده و پای راستم رو به تخت چسبونده و... و حرکتی که موجب ترشح بیشتر پریکام و اسلیک شده و خنکی خاصی به این ناحیه بخشیده.
صدای لزجی که میشنوم.
رقص انگشت شستش روی کشالهی رانم...
چشم برنمیداریم از هم، چشمهای بنفش و سرخ سوکجین و چشمهای طلایی و آبی تهیونگ، هر دو پر از عشق و عطش.
سوکجین:برم بین پاهات چیکار کنم دختر کوچولوی من؟.
از اینکه با جنسیت و هویت مونث شناخته و صدا زده بشم متنفر هستم اما... اما لعنت به سوکجین!.
پر از شهوت مینالم.
+برام ب... بخور انیگما. دارم میسوز... آه... م. ب... بین پاهام... میخوامت.
با نقش بستن پوزخندی مغرور روی لبهای برجستهی گوشتآلود نبض زدن آلتم رو حس میکنم، ضربان پر از شهوت و نیازی که ترشح شدیدی رو در پی داشته.
خیره چشمهای اشکآلود من و تکیه داده بر دستش چپش، چند سیلی آرام به ناحیهی جنسی خیس و داغ من که ترکیبی از هر دو جنس بوده، میزنه.
از زیادت حساسیت به دلیل تجربهی شهوت، اشک میریزم و بیاختیار موهای خود رو به چنگ میکشم.
سوکجین:الههی من!. الههی من فقط برای انیگماش هرزگی میکنه، آره؟. بدنت اغواگری و دلبری رو برای من دوست داره امگا. صداش رو میشنوی؟. میشنوی صدای خیسی بین پاهات رو؟.
جیغ میزنم.
+ســــــــــــوکجیـــــــــــــن، تمومـــــــــــــــــش کـــــــــــــن.
با حالتی آشفته و بیقرار یک دست زیر زانو میبرم و یک دست دیگه لای موهای سوکجین، او رو به سمت پایین تنهام هل میدم.
+زود باش لعنتی.
خمار خندیده و...
خمار خندیده و از تخت پایین رفته و...
خمار خندیده و از تخت پایین رفته و در برابر چشمهای منتظر و محتاج تهیونگ، تبدیل شده.
ا... اوه!.
انفجار رایحهی پرتقال...
با مست و سرگیجه گرفته از این بو خود رو روی تخت و بالشت رها و زیرچشمی به گرگ سیاه بین پاهای تهیونگ نگاه میکنم و پر از لذت مینالم وقتی که پوزهی انیگما مشغول نفس کشیدن پریکام و اسلیک من شد.
نفسهای داغش...
.
..
...
این ستاره پایین برای درخشش بیشتر به لمس تو نیاز داره؛ ازش دریغ نکن.
.
..
...
ووت و کامنت یادت نره رفیق(◕દ◕)
YOU ARE READING
𝗗𝗔𝗡𝗗𝗘𝗟𝗜𝗢𝗡 ꔛ 𝗲𝗺𝗽𝗿𝗲𝘀𝘀
Fanfictionᯓ Dandelion ► Empress ꔛ قاصدک - ملکه ─ ・┈ ・ ─ ・┈ ・┈ ・ ─ ・┈ ߝ تهیونگ میترسید؟. نه. بلکه وحشت داشت. وحشت داشت، از ولیعهد جئون جونگکوک، پسرداییش که تا چند روز آینده همسرش میشد. وحشت از لمس شدن، از برملا...
