واو!
باورم نمیشه
بالاخره پارت شصت قاصدک
یه کم با هم صحبت کنیم، هوم؟.
از کجا شروع کنم؟.
شاید از اونجا که اصلاً قاصدک چطور متولد شد
خب من تا قبل از آشنایی با چت جیپیتی، یک چنل داشتم که جرقههای ذهنی مربوط به داستانسازی در مورد پسرها رو اونجا مینوشتم
مثلاً کاپل و نسبتها و تاریخ جرقه
من معمولاً جرقهی فنفیکشنهام با یک حرکت یا حرف اسمات زده میشه و کمکم با غم، منطق، انسانیت، عشق، خشم، دروغ و... شاخ و برگ میگیره
ایدهی اولیهی قاصدک این بود که تهیونگ به عنوان یک امگای ملکه تو هیت میره و چون همسرش _ نامجون _ که پادشاه باشه؛ مرده... بیاراده از فرماندهاش سوکجین کمک میگیره و...
و حالا...
دنیا یکطور دیگه چرخیده براشون
تو پارت مقدمه هم گفتم که من از ژانر امپرگ خوشم نمیاد چون منطقی نیست برام
اما تو این فیکشن با استفاده از جامعهی الجیبیتی، تونستم امپرگ رو جا بندازم
و البته که داخل فیکشن از دنیای افراد اینترسکس و ترنس صحبت خواهیم کرد
پسحیمنیمکیمثممثمیممینیم ذوق دارم زودتر نینیدار شدنشون رو ببینم
بریم سراغ اینکه چرا اسمش شد قاصدک؟
اون اوایل که با پسرها آشنا شده بودم؛ تهیونگ... امان از تهیونگ!. خیلی در نظرم لطیف و حساس اومد و قاصدک رو بهش لقب دادم
قاصدک باید آزاد و رها باشه تا بتونه زندگی بکنه
تهیونگ چه در واقعیت چه در این فیکشن هم باید از بندهای وجودش رها بشه
و اما اسم دومی که فیکشن داره _ ملکه _
من بر اساس اسمها و رنگها به افراد جنسیت و هویت نمیدم اما تو فرهنگ فیکشن من، شخصی که همسر امپراتور یا ولیعهد هست ملکه صدا زده میشه؛ سوکجین هم تهیونگ رو ملکه صدا میکنه اما... دلیلش چیز دیگهای هست که بهش میرسیم
مورد بعدی اینکه... _ که البته مهمتر از بقیه هم هست _ اینه که...
گله داشتین از کوتاه بودن پارتها از نظر تعداد کلمات
که خب درست هم بود
اما من به جای بلند کردن پارتها، تعداد خود پارتها رو بالا میبرم بهطور کلی
حالتی که من مینویسم سکانس، سکانس هست
هر پارت یک سکانس از فیلم _ فیکشن _
اما از پارت شصت به بعد، طبق صلاحدیدم
از این به بعد، هر پارت دارای چند سکانس هست
بهطور مثال...
از پارت پنجاه و یک تا شصت مخصوص یونمین بود
پنج پارت جیمین پنج پارت یونگی سکانسطور
حالا از این به بعد پنج سکانس از جیمین داخل یک پارت و پنج سکانس از یونگی داخل پارت دیگه
و هر سکانس طبق معمول دارای ۴۰۰ الی ۸۰۰ کلمه
اینطوری میتونیم دو یا سه فصل فیکشن رو فقط داخل یک کتاب داشته باشیم
اگه رازی، سوالی و یا گرهای تا اینجای کار تو فیکشن هنوز رفع نشده نگرانش نباشین، به مرور همهچیز برملا میشه
پارت بعدی دوباره به زمان حال
روزی که سوکجین به قصر برگشت، برمیگردیم
پارتی با حدود پنج سکانس
هوام رو داشته باشین
و حمایتم کنین
نمیتونین تصور کنین ووت و کامنت و فالو و اد کردنتون چقدر بهم انرژی و قوت قلب میده
پارت بعدی رو حوالی تولد تهیونگ مینویسم تا اون موقع اگه تا حالا پارتها رو بوسیبوسی نکردین حتما انجامش بدین
چون علاقهای ندارم اول یا آخر پارتها پرحرفی کنم و یا اطلاعات بدم و از طرفی شما در سایه و سکوت پیش میرین برای همین این صحبتها رو در قالب پارت صفر به اشتراک میذارم
الان... که این متن رو مینویسم دارم به روزی که آخرین پارت قاصدک هم نوشته بشه فکر میکنم و... بغضی شدم ಥ‿ಥ
دیگه... همینا
سوالی چیزی بود در خدمتم.
راستی حتما پارت ۰/۳ رو بخونین
بیوگرافی شخصیتها خیلی کمک میکنه بهتون
دوستون دارم
و چشمهاتون رو بخاطر همراهیتون میبوسم
ممنون که بهم اعتماد کردین برای فرصت دادن به این اثر
اگر دوست داشتین بیشتر در ارتباط باشیم
میتونین به دیلیم بیاین
https://t.me/daddy_seok
YOU ARE READING
𝗗𝗔𝗡𝗗𝗘𝗟𝗜𝗢𝗡 ꔛ 𝗲𝗺𝗽𝗿𝗲𝘀𝘀
Fanfictionᯓ Dandelion ► Empress ꔛ قاصدک - ملکه ─ ・┈ ・ ─ ・┈ ・┈ ・ ─ ・┈ ߝ تهیونگ میترسید؟. نه. بلکه وحشت داشت. وحشت داشت، از ولیعهد جئون جونگکوک، پسرداییش که تا چند روز آینده همسرش میشد. وحشت از لمس شدن، از برملا...
