PART 54

57 16 5
                                        

ووت و کامنت یادت نره رفیق ✧˚ · .

⏝︶⏝︶⏝

بی‌اهمیت به اینکه نفس‌های داغ و تهدیدآمیز گرگ‌های پشت‌سر پوستم رو می‌سوزونده و حس سنگین چشم‌هاشون کمر خم می‌کرده از منظره‌ای که می‌بینم لب به تحسین می‌گشایم.

+خدایا!. چه چشم‌نواز و زیباست!.

و در واقعیت هم همین بوده.
هر چند که نه درخت‌ پرباری وجود داشت و نه گل‌های وحشی خوش‌رنگی.

حضور سردترین فصل سال صحنه‌ی مقابلم رو به تصویری مرده اما مقتدر و ترسناک تبدیل کرده.

کلبه‌ای بزرگ و باشکوه که گویا بین شاخه‌های عریان درخت‌ها زندانی شده.
بامش و پیرامونش از برف سفید.

به مسیری که در آن گام برمی‌دارم نگاه می‌کنم.
می‌تونم به آسانی گیاه‌های له شده‌ای رو بین گِل و برف ببینم.

چند قدم به کلبه نمونده که...

_کریستوفر، چشم از مهمونم برندار.

خیره به راهی که دختر می‌رفته‌ صدای قدم‌های یکی از گرگ‌ها رو می‌شنوم که وجه تمایزش خزهای قهوه‌ای و جثه‌ی درشتش است.

هر چند چشم‌ها دقیق و جستجوگر بوده اما...
لبخند بر لب، یک قدم به عقب میرم و دست‌ها رو بالا میارم.

+سلام رفقا، حالتون چطوره؟.

خب...
معذب و اذیت لب زیرینم رو به دهن می‌کشم و از گرگی که بدون ثانیه‌ای پلک زدن به من خیره مونده، چشم می‌گیرم و به آسمون می‌دوزم.

سوال‌های زیادی دارم.
این دختر کیست؟.
چطور می‌تونه با گرگ‌ها در ارتباط باشه؟.
چرا این گرگ‌ها رامش هستن؟!.
و...
ولی نمی‌تونم بدون فکر عمل کنم و چیزی بپرسم.
گاهی اوقات سوال پرسیدن در عوض به جواب رسیدن تو رو به آغوش خطر و مرگ می‌کشونه.

آنچنان در فکر فرو رفته‌ام که گرگ‌ها و موقعیتم رو فراموش می‌کنم تا اینکه...

_راحت باشین پسرها، کسی که باید احتیاط کنه شما نیستین.

گویا دونه‌ی برف روی لبم نشسته وقتی سرد لبخند می‌زنم.

نمی‌تونم ساده بگذرم از کنار تهدیدها و هشدارهایی که حتی به نرمی و ملایمت بیان می‌شده.

سر می‌چرخونم و...
نگاهم جایی، مابین گره موهای بافته شده‌ی افتاده‌اش روی سینه.

در یک بررسی کلی متوجه میشم که پیراهن و شلواری که پوشیده از پوست حیوان بوده.

از کمربند پهن چرمی که می‌بسته می‌گذرم و لبخند محو و مفتخرش رو می‌بینم.

صدای شکسته و دریده شدن...

برمی‌گردم و...
به پنج پسر جوان و ورزیده مقابل نگاه می‌کنم که... کاملا لخت بودن!.

ابرو در هم می‌کشم و به برف‌های یکدست خیره میشم.
درسته که به هر دو جنسیت اولیه میل دارم اما این دلیل خوبی نیست برای اینکه بپذیرم هر برهنگی رو ببینم.

صدای خنده‌هاشون عصبانیم می‌کرده.
از مورد تمسخر قرار گرفتن متنفر هستم.

_پسرها، مهمونم رو اذیت نکنین.

چه کسی مهمونش رو تهدید می‌کنه؟!.

_اطاعت لونا.

صدای فشرده شدن برف‌های تا حدودی یخ‌زده زیر پای پنج پسر.

_رفتن. سرت رو بالا بیار غریبه.

و اتصال بدون انفصال چشم‌های من و او کافیست تا بی‌تفاوت به همه‌ی سوال‌های مهم و کلیدی، چیزی رو بپرسم که...

_تو و پسرهات مشکلی با برهنه دیدن هم ندارین؟.
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ ‌ ︶ ‌ ⏝ ⊹ ⏝ ‌ ︶︶ ‌ ⏝ ⊹ ⏝ ‌ ︶ ‌ ‌ ‌ ‌

این ستاره برای درخشش بیشتر به نوازش و لمس تو نیاز داره، ازش دریغ نکن.

𝗗𝗔𝗡𝗗𝗘𝗟𝗜𝗢𝗡 ꔛ 𝗲𝗺𝗽𝗿𝗲𝘀𝘀Where stories live. Discover now