مایل به پارت؟؟؟
بفرمایید
ببخشید چند مدت نبودم
و امشب تصمیم گرفتم چون تولدمهههه
به شما هدیه بدم
عجباااا
پس ووت و کامنت هاتون رو فرو کنیندقت دقت📜📜
میخوام خلاصه های زیر رو بخونین و بگین که بعد فیک لیلیا کدوم نوشته بشهاولی☝️
روایت داستان رئیس قبیله سرخپوست ها
وی
رهبری تنومند و قدرتمند
کسی که برای مردم قبیله اش با وجود سن کمش حکم پدر رو داره چی میشه اگه از سئول یه مهمون ناخونده بیاد براش؟
مهمونی که جز اسمش هیچ چیز یادش نیست؟دومی✌️
تهیونگ و جونگکوک اوایل ازدواج دلشون هوای بچه میکنه و تصمیم میگیرن دوتا پسر به سرپرستی بردارن..
طی اتفاقی یکی از بچه ها فلج میشه و جونگکوک تصمیم میگیرد تا اونو بزارن پرورشگاه اما تهیونگ با شدت مخالفت میکنه و این باعث ترک شدن خودشو و فرزند فلجش توسط جونگکوک از خودش و بچه سالم میشه و حالا....اینم پارت ونکا
با حوله درحال خشک کردن موهاش بود و هر از چند گاهی خصمانه به تهیونگ که باخونسردی درحال کار با لبتاپش بود و باخنده محوی نسکافه اشو مزه میکرد، نگاه میکرد .
کمرش بعد سه راند سکسی که باهم داشتن به شدت درد میکرد و این باعث شده بود همونطور ایستاده حموم کنه و حالا با پاهای باز مشغول خشک کردن موهاش باشه×ازت متنفرم کیم فاکینگ تهیونگ ..
_ایگووووووو من عاشق این نوع ابراز علاقه تم..
×انقدر متنفرم که دلم میخواد بگامت.
_میتونی امتحانش کنی دردونه.با جدیت سمتش برگشت
×واقعا؟؟
_البته که نه..همین مونده زیر تو آه و ناله کنم.
×مگه چشه؟من زیرت آه و ناله کنم تو نکنی؟_فرق داره امگا
× الان با امگا گفتنت بهم میخوای بفهمونی چقدر ناتوانم؟
_نه کی گفته تو ناتوانی؟
×همه امگاها همینطورن
_اما تو همشون نیستی.امگاها پایه یک رابطه و یک مهره حیاتی تو زندگی مان..بعدشم خودتو با بقیه یکی نکن...تو خاصی...
×حالا فهمیدی خاصم؟
سرشو بالا آورد
_ احمق بودم که تاحالا نفهمیدم
×اعتراف قشنگی بودتهیونگ از جاش بلند شد و سمتش اومد
_دلیلی داره تازگیا بوی خوبی میدی.؟
ابرو بالا انداخت و از آیینه به تهیونگ که دست دور کمرش حلقه کرد و سرشو روی شونه لش گذاشت نگاه کرد
×چه بویی؟
الفا نفس عمیقی کشید.
_یه رایحه خاص انگار یه چیز جدید بهت اضافه شده...بوی شیرینتو داره یهجورایی ..چطور بگممم اومممم
×بنال
_اون بویی که وقتی پرتقال پوست میکنی ب مشامت میخوره...اون بو..
×نمیدونم...دستشو دورکمرش حلقه کرد و پشت گردنشو بوسید
با لبخند شیطونی به هیکی هایی که روی گردنش کاشته بود چشم دوخت .لبلس که نداشت،از همین رو تمام قفسه سینه اش که رد مارک لاوها بود معلوم میشد.
دستشو لای موهای نرمش برد و نوازشش کرد.
با زنگ خوردن دره خونه ازش فاصله گرفت و کجخلق درحالی که تیشرتشو میپوشید، زیر لب غر زد

YOU ARE READING
Wenca
Non-Fiction_میدونی رقص بسمل چیه؟ معروفه به رقص مرگ . روی بدن بی سره طرف روغن داغ میریزن و چون خون هنوز تو بدن در گردشه و بدن داغه فرد شروع به چرخیدن دور خودش میکنه. منم این رقصو همون موقع که دره خونه رو پشتت بستی تجربه کردم. توام باید برقصی. باید مثل من از تم...