ووت و کامنت یادتون نره دلمریا.
مخصوصا آخرش...صندلیه رو به روشو کشید و مقابل جونگکوک که با غذاش بازی میکرد نشست.
دستشو به ارومی بالا برد و روی دستش گذاشت×چی شده؟انگار ناراحتی؟
_یه سوال بپرسم؟
جام شرابشو بالا برد و صاف توی چشمهای درشت کوکنگاه کرد..
×دوتا سوال بپرس عزیزم
_تو از کارهای بابات خبر داری.پس خوب باید بدونی پدر مادر یونجون..
×کافیه کوک...
_میخوام بدونم..چرا از زیر هر چیزی درمیری؟تهیونگ..باید بهم بگی..
×من هیچی برای گفتن ندارم.
_تهیونگگگگگ
با دادش یونسون رو کهکنارشون روی مبل خوابیده بود شروع بهگریه کرد.
تهیونگلبخند خونسردی زد و از جاش برای برداشتن پسرش بلند شد.
آروم توی بغلش تکون میداد و قربون صدقه اش میرفت که با ترک کردن میز توسط کوک نگاهش پشتش کشیده شد .سری از ناچاری تکون داد و پسری که لحظه ای دست از گریه کردن برنمیداشت به حالت نشسته روی پاهاش گذاشت.
مینی هم خیلی دوست داشت اونو به حالت نشستهنگه دارن تا کنجکاو همه جارونگاه کنه و به نظر حرکت درستی بود چون یونسون خواب آلود حالا به صفحه سیاه تلویزیون زل بود و دست کوچولوشو توی دهنش میمکید.گوشیشو برداشت و با شماره گرفتن منتظر موند تا پدرش گوشیو برداره که همون لحظه صدای عصبی پدرش توی گوشش پخش شد
×سلام بابا..تو شخصی به نام یونجون میشناسی؟
_چطور مگه؟
×خانواده اش کی ان؟
_مادرش سالها پیش خدمتکار خونمون بود اون زمان تو به دنیا نیومده بودی که توی یکی از ماموریتهامون پدرش کشته شد و اونموقع فهمیدیم اونو یه ماهه حامله اس.مادرش سره زا رفت فکر میکنم حدود شش ماه از تو بزرگتره.چرا میپرسی؟
×باور کنم تو دستی توی کشتن پدر مادرش نداشتی؟
نامجون که با به هم ریختن خاطره های قدیمی اعصابش بیشتر لز اون خورد شد حرصی دندون قروچه ای کرد.
_من سالها به اون پسر به خاطر بیپدر مادریش پول دادم و اونو به جایی رسوندم چی شده فکر کردی من دستی توی مردن خانواده اش داشتم؟
×پس انتقام چیو ازت میخواد بگیره بابا..
ابروی نامجون بالا پرید.
×انتقامش فکر نکنم به خاطر خانواده اش باشه بلکه به خاطره کاریه که باهاش کردم.
_چیکار کردی،؟
×الان نمیتونم صحبت کنم پسرم فعلا خداحافظ
با بهت به صدای بوق تلفن که روش قطع شده بود گوش داد.

YOU ARE READING
Wenca
No Ficción_میدونی رقص بسمل چیه؟ معروفه به رقص مرگ . روی بدن بی سره طرف روغن داغ میریزن و چون خون هنوز تو بدن در گردشه و بدن داغه فرد شروع به چرخیدن دور خودش میکنه. منم این رقصو همون موقع که دره خونه رو پشتت بستی تجربه کردم. توام باید برقصی. باید مثل من از تم...