جین با دیدن دره خونه تهیونگ که باز بود متعجب به همسرش نگاه کرد .
×چرا در بازه؟
نامجون شونه ای بالا انداخت
_نمیدونمقدم قدم نزدیکتر شدن و بالاخره وارد خونه سرد شدن
صدای تلویزیون و شعر خوندن مینی میومد که لبخند روی لبهای جفتشون آورد._ پرنده ی مهربون
پر میزنه تو آسمون
آهای آهای پرنده
کصکشه مادرجندهدهن جین و نامجون از این باز تر نمیشد جرا که حاصل زحماتشون..جلوی روشون شعر میخوند و کله زحمات تربیت کردنشون رو از بین برده بود.
مینی که توی حاله خودش هم نقاشی میکشید و هم شعری که مامانش بهش یاد داده بود رو بلند بلند میخوند و پاهاشو توی هوا تکون میداد ادامه داد
_ منم منم عقابت..
عقابه سر سیاهت...
اگه تورو بگیرم..
میکنمت به کیرم..جین که دیگه تحمل این بی ادبی و کلمات پسر رو نداشت دلش میخواست موهاشو بگیره و از ریشه بکنه.
نامجون هنوز خشک شده به مینی نگاه میکرد و زبانش از گفتن ار کلمه عاجز بود
_هوی هوی بابایی
ببری دول طلایی
منم منم جیگرت
جیگره ابی رنگتلپ های تپلش و باد کرد و مداد شعمی داخل دستشو عوض کرد
_دیگه چی؟عامممم
سرشو روی دستش گذاشت و فکر کرد
_اها
سلام سلام مامایی
خرگوشه دم طلایی
انقدر نزن به دستم
منپسره تو هستمنامجون زیر لب زمزمه کرد
×درباره جونگکوک چقدر مودب حرف میزنه...ولی تهیونگ...بی ادبترینه
تهیونگ درحالی که با حوله پشت گردنش رو خشک میکرد و با گوشیش ور میرفت از اتاق بیرون اومد و همونطور که به سمت آشپزخونه میرفت با صدای بلندی مینی رو صدا زد
_مینی..بیا ببینم گشنت نیست؟مامانت منو گایید از بس تاکید کرد حتما بهت غذا بدم...
×بیپدرررررر بچم از صبحه هیچی نخورده
و پشت بندش صدای دار جونگکوک از توی اتاق اومد
این الفاظ
از خانواده کیم
جین رو تا مرز جنون میبرد.× الان میام پدریم
ددیه قهرمانم
اگه تورو بگیرم.
_مینیییییی نخوننننننقشنگ معلوم بود جونگکوک این شعرو یادش داده چراکه سریع با فهمیدن صدای مینی از یه دعوا پیشگیری کرد..
+سلام
نامجون بود که گفت و تهیونگ رو متوجه خودشون کرد
تهیونگه از همه جا بیخبر به شدت سر بالا آورد و بهشون نگاه کرد
YOU ARE READING
Wenca
Non-Fiction_میدونی رقص بسمل چیه؟ معروفه به رقص مرگ . روی بدن بی سره طرف روغن داغ میریزن و چون خون هنوز تو بدن در گردشه و بدن داغه فرد شروع به چرخیدن دور خودش میکنه. منم این رقصو همون موقع که دره خونه رو پشتت بستی تجربه کردم. توام باید برقصی. باید مثل من از تم...