part34

392 31 20
                                    

جین با دیدن دره خونه تهیونگ که باز بود متعجب به همسرش نگاه کرد .

×چرا در بازه؟

نامجون شونه ای بالا انداخت
_نمیدونم

قدم قدم نزدیکتر شدن و بالاخره وارد خونه سرد شدن
صدای تلویزیون و شعر خوندن مینی میومد که لبخند روی لبهای جفتشون آورد.

_ پرنده ی مهربون
پر میزنه تو آسمون
آهای آهای پرنده
کصکشه مادرجنده

دهن جین و نامجون از این باز تر نمیشد جرا که حاصل زحماتشون..جلوی روشون شعر میخوند و کله زحمات تربیت کردنشون رو از بین برده بود.

مینی که توی حاله خودش هم نقاشی میکشید و هم شعری که مامانش بهش یاد داده بود رو بلند بلند میخوند و پاهاشو توی هوا تکون میداد ادامه داد

_ منم منم عقابت..
عقابه سر سیاهت...
اگه تورو بگیرم..
میکنمت به کیرم..

جین که دیگه تحمل این بی ادبی و کلمات پسر رو نداشت دلش می‌خواست موهاشو بگیره و از ریشه بکنه.

نامجون هنوز خشک شده به مینی نگاه میکرد و زبانش از گفتن ار کلمه عاجز بود

_هوی هوی بابایی
ببری دول طلایی
منم منم جیگرت
جیگره ابی رنگت

لپ های تپلش و باد کرد و مداد شعمی داخل دستشو عوض کرد

_دیگه چی؟عامممم

سرشو روی دستش گذاشت و فکر کرد

_اها
سلام سلام‌ مامایی
خرگوشه دم طلایی
انقدر نزن به دستم
من‌پسره تو هستم

نامجون زیر لب زمزمه کرد

×درباره جونگکوک چقدر مودب حرف میزنه...ولی تهیونگ...بی ادبترینه

تهیونگ درحالی که با حوله پشت گردنش رو خشک میکرد و با گوشیش ور میرفت از اتاق بیرون اومد و همونطور که به سمت آشپزخونه میرفت با صدای بلندی مینی رو صدا زد

_مینی..بیا ببینم گشنت نیست؟مامانت منو گایید از بس تاکید کرد حتما بهت غذا بدم...

×بی‌پدرررررر بچم از صبحه هیچی نخورده

و پشت بندش صدای دار جونگکوک از توی اتاق اومد

این الفاظ
از خانواده کیم
جین رو تا مرز جنون می‌برد.

× الان میام‌ پدریم
ددیه قهرمانم
اگه تورو بگیرم.

_مینیییییی نخونننننن

قشنگ معلوم بود جونگکوک این شعرو یادش داده چراکه سریع با فهمیدن صدای مینی از یه دعوا پیشگیری کرد..

+سلام

نامجون بود که گفت و تهیونگ رو متوجه خودشون کرد

تهیونگه از همه جا بیخبر به شدت سر بالا آورد و بهشون نگاه کرد

WencaWhere stories live. Discover now