(فلش بک)
.
نوشتن و کار کردن روی اون آلبوم خیلی وقت و انرژی ازشون گرفته بود.گروهشون رو کامل کرده بودن و از جان و جاش و دن و سندی برای گروه موسیقیشون استفاده کردن.لو به عنوان آرایشگر همیشه همراهشون بود و پائول روبرتز عین یه پدر از اولین روزای ایکس فکتور پیششون بود و سعی میکرد این 5 تا بمب انرژی رو خنثی کنه تا بتونن روی صحنه آروم وایسن و برقصن اما همیشه ناموفق بود و به نظرش اونا بدترین رقصنده های دنیان
جولیان به عنوان نویسنده آهنگا و تهیه کننده و تقریبا آهنگ ساز (یه جورایی آچار فرانسه) همیشه با بچه ها بود و داشتن با هم سخت کار میکردن_زین عزیزم؟
زین: بله؟
_اینو ببین
با افتخار کاغذ A4 ای که تا چند دیقه پیش داشتم روش نقاشی میکشیدمو بلند کردم و نشونش دادم
زین: اوه عزیزم این فوق العاده شده
_واقعا؟
زین: آره.اینجا رو به نظرم قرمز کن.دیگه همه چی عالی میشه
انگشتشو روی یه تیکه از کاغذ حرکت داد و بعد دوباره برش گردوند روی کمرم
_باشه
مداد رنگی قرمزمو برداشتم و همونجایی که گفتو شروع کردم به رنگ کردن
من از بچگی علاقه عجیبی به هنر و مخصوصا نقاشی کردن داشتم.مثل زین.یادم نمیره چطور وقتی کوچیک بودیم رفت پیش مامانش و ازش خواست تا بذاره رو دیوار اتاقش نقاشی کنه اما اون اجازه نداد و گفت: امکان نداره بذارم خونمو رنگ کنیبخاطر همین شروع کرد روی کاغذ نقاشی کشیدن.بر خلاف میلش
_چطور شد؟
زین: عالیه عزیزم
زیر گوشمو بوسید و منم نقاشیو لوله کردم و گذاشتم توی کیفم تا بعدا بزنم به دیوار اتاقم
لیام: *تو* چطوره؟
لویی: آرههههههههه.. *تو* عالی میشه
جولیان: فک کنم خوب بشه..
جولیان شروع کرد با دهن آهنگو زدن و کلمه *تو* رو توی اون جای خالی که الان چند دیقس همه دارن روش فک میکنن گذاشت اما بازم ریتم افتاد
زین: افتاد
جولیان: نشد
همزمان با هم گفتن
لیام: نه اینجوری...
اینبار لیام ریتمو یه ذره عوض کرد و حالا *تو* اونجا به طرز عالی ای جا گرفت
هری: عالی شد
جولیان: آره
لویی: زین یه بار اون تیکه رو بخون..
لحن شیطنت آمیزش و بعدش نگاه دقیقش به واکنش من بهم فهموند تو پنهون کردن احساساتم وقتی دارم بهش موقع خوندن نت بالا نگاه میکنم موفق نبودم.نیشخند لیام و هری هم این حرفمو کاملا تایید کرد اما من اهمیت نمیدم
صدای زین بلند شد و یهو کل اون سالنو پر کرد و من محو تماشاش شدم.میدونم این صدای خنده ریز مال لوییه اما اهمیت ندادم
چطور میتونه انقد جذاب بشه موقع خوندن؟؟ من واقعا باید وقتی تنها شدیم ازش بخوام فقط بخونه
نتونستم خودمو کنترل کنم و وقتی تموم شد سرمو گذاشتم رو سینش.موهامو بوسید و دستشو دورم سفت تر کرد
میتونم از لبخندش روی موهام بفهمم که فهمیده چقد از اون نت بالا خوشم میاد
YOU ARE READING
Endless love (persian)
Fanfictionدیانا: فقط تو موندی زین..فقط تو.. زین: من همینجام عزیزم.من مراقبتم دیانا: میترسم زین.خیلی میترسم.از یه روز بی تو میترسم... . . روابطی که توی مرحله آزمایش قرار میگیرن عشقی که شعله های آتشش همرو توی خودش میسوزونه زین راهشو گم کرده آنا گناه کاره لیام ن...