چند ساعت بعد کوین آدرسو برام فرستاد.آدرس یه کافی شاپ فک کنم باشه
بعد از اینکه حاضر شدم آنا به راننده خودش آدرسو داد و تا دم در اومد و بغلم کردآنا: اگه راضی نشد اصلا مهم نیست.همین که قبول کردی بری، برام خیلی ارزش داره
محکم تر بغلش کردم و بعد لیام اومد بغلم کرد و آروم جوری که آنا نشنوه تو گوشم گفت: اگه راضی نشد بهم زنگ بزنم بیام تک تک استخوناشو خرد کنم
لویی پشت سرم وایساده بود و معلومه که این حرف لیامو شنید
لویی: واووووو ددی رو ببینین...قراره استخونای کی خرد بشه دد؟؟؟؟
آنا: لیام....؟؟
لیام به لویی چشم غره رفت و به آنا نگاه کرد
لیام: من فقط گفتم..شوخی کردم...
دوباره روشو کرد به من و زیر لب گفت: شوخی نکردم.زنگ بزن
سرمو با خنده تکون دادم و رفتم سمت ماشین و زین دنبالم اومد و درو برام باز کرد
زین: کاش یه لباس دیگه میپوشیدی
_بده؟؟؟
استرس یه لحظه رفت توی سلولام.نمیخوام بد به نظر برسم.مخصوصا حالا که یه ماموریت به این مهمی دارم
زین: نه...اصلا..من...فقط...اومممم..خب دلم نمیخواد با این لباس بری پیش کوین..یه ذره...امممممم..خب وقتی خم میشی سینه هات معلوم میشن و من نمیخوام اون حرومزاده اینو ببینه
بعد از اون من من اولش بقیه جمله رو یه نفس گفت و باعث شد بعد از تموم شدنش من بخندم و خدا رو شکر کنم از اینکه بقیه رفتن تو خونه و این حرفاشو نشنیدن
زین: نخند...من فقط...
_زین..
تو چشمام نگاه کرد اما یه ذره خجالت یا نمیدونم شاید تعصب توی چشماش بود
_من میرم راضیش میکنم و برمیگردم.تو فقط منتظرم باش و نگران هیچی نباش
زین: باشههههههه
_دوستت دارم
سعی کردم با بوسیدن گوشه لبش و گفتن*دوستت دارم* آرومش کنم و امیدوارم موفق هم بوده باشم چون نمیخوام اونجا نگرانش باشم
زین: منم دوستت دارم.موفق باشی
لبخند از روی دلگرمیش باعث شد تموم نگرانیم از بین بره و با کلی امید نشستم تو ماشین و درو برام بست
در عرض 15 دیقه رسیدیم
کافی شاپ نبود.بیشتر یه رستوران کوچیک و دنج بود
تا رفتم تو، کوین از پشت میزش بلند شد و من تونستم ببینمش
رفتم سمتش و باهاش دست دادم و روی صندلی نشستم.با اشاره انگشتش بادیگاردشو مرخص کرد اما اون خیلی دور نرفت و فقط چند صندلی اونورتر نشست
YOU ARE READING
Endless love (persian)
Fanfictionدیانا: فقط تو موندی زین..فقط تو.. زین: من همینجام عزیزم.من مراقبتم دیانا: میترسم زین.خیلی میترسم.از یه روز بی تو میترسم... . . روابطی که توی مرحله آزمایش قرار میگیرن عشقی که شعله های آتشش همرو توی خودش میسوزونه زین راهشو گم کرده آنا گناه کاره لیام ن...