chapter 24

372 34 3
                                    

{{داستان از نگاه دیانا}}
.
.
(هنوز زمان حال)
.
.
امروز آخرین جلسه روانشناسیم بود و من فک نکنم دیگه بهش احتیاج داشته باشم.آخرین تیکه های داستانم رو هم بهش گفتم و اون عین همیشه فقط گوش داد.بعدش بهش گفتم ممنونم که به همه چی گوش داد و دیگه نیازی نیست بیام.چون درباره هرچی لازم بود حرف زدم و اون گفت خوشحال شده که کمکم کرد.بعدشم شمارشو بهم داد و مطمئن شد هر وقت نیاز داشتم باهاش تماس بگیرم
وقتی رسیدم خونه بعد از اینکه دوش گرفتم به این نتیجه رسیدم که چقد بی حوصلم.از یه جا نشستن و کاری نکردن خسته شدم.خیلی وقته الان اینجوریم.زندگیم بین مطب دکترا و خونه احاطه شده و من پامو فراتر از این نمیذارم.لپ تاپمو برداشتم و دنبال کار گشتم
بعد از اینکه چندتا سایتو گشتم و به چند جا زنگ زدم صدای زنگ درو شنیدم و رفتم تا ببینم کیه
آنا بود

_سلام

آنا: سلام.ببخشید صبح بی خبر رفتم.باید میرفتم پیش چند نفر

_اشکال نداره

آنا: خوبی؟

_آره

آنا: جلسه مشاورت چطور پیش رفت؟

_خوب.دیگه تموم شد.آخرین جلسم بود

آنا: اوه.واقعا؟دیگه نمیخوای بری پیشش؟

_نه دیگه نیازی نیست.همه چیو بهش گفتم.تو چیکار میکنی؟

نمیخوام انقد براش توضیح بدم.بخاطر همین موضوعو برگردوندم روی خودش

آنا: خوبم.چند تا کتاب جدید خریدم.یکیم برای تو خریدم.توی کیفمه.میارم بهت میدم

_باشه.ممنون

آنا: اشکال نداره.راستی دیا تو هنوزم نقاشی میکشی؟

_نه زیاد.بعد از اون قضایا خیلی چیزا رو گذاشتم کنار.یکیشم نقاشی بود

یادآوری اون اتفاقا یه ذره ناراحتم کرد اما بعد از این همه مدت دلیلی نداره این همه خودمو عذاب بدم.بخاطر همین کاملا صورتمو عادی جلوه دادم

آنا: باشه

_چرا پرسیدی؟

آنا: همینجوری

میتونم بگم همینجوری نبود.اما خب دلیلی نداره بهش اصرار کنم بهم واقعیتو بگه.مهم نیست و من نمیخوام مکالمه هامون زیاد طولانی باشه.بخاطر همین رفتم توی تختم و لپ تاپو برداشتم تا بیشتر دنبال کار بگردم.بعد از فک کنم یکی دو ساعت آنا اومد تو اتاق و یه کتاب دستش بود

آنا: این کتابو برات گرفتم.حتما بخون.خیلی جالبه

_ممنون

آنا: داستانش یه ذره پلیسیه اما خب من خوشم میاد.خیلی متفاوته

_حتما

کتابو گرفتم و گذاشتم روی میز تا یادم بمونه تو اولین فرصت شروع کنم به خوندن
وقتی از اتاق رفت بیرون یه ذره دیگه سایتا رو گشتم تا اینکه برای شام صدام کرد و من رفتم تا غذا بخورم

Endless love (persian)Where stories live. Discover now