chapter 19

422 37 1
                                    

حوله رو پیچیدم دورم و اومدم بیرون.روی تخت نشستم
موهام هنوز خیسه و داره ازشون آب میچکه و بدنمو خشک نکردم
اگه دیا اینجا بود چشم از روم برنمیداشت.عین وقتایی که من برنمیداشتم.مهم نبود چند بار نگاهش کردم.هربار برام تازه بود و اون هربار خجالت میکشید.گونه هاش سرخ میشدن و سعی میکرد بیشتر به اطراف نگاه کنه تا توی چشمام

《اون دیگه اینجا نیست.بهش فکر نکن.تمومش کن.به جاش به کسایی که بخاطرشون از دیانا دل کندی فک کن》

ضمیر ناخداگاهم بهم گوش زد کرد و من از این حرفش استقبال کردم.گوشیمو برداشتم و توییترو باز کردم

*تروریست*
*زشت*
*ما باید همه مسلمان ها رو بکشیم*
*تروریست بمیر*
*از وان دایرکشن برو بیرون*
*از هالیوود برو.تنهامون بذار.تو یه تروریستی*

قلبم درد گرفت.این پیام ها حق من نیست.حق منی که با ارزش ترین چیز توی زندگیمو فداتون کردم نیست
چشمام پر از اشک شد.با گوشه انگشتم پاکش کردم و رفتم توی یه دی ام

*زین دوستت دارم.امیدوارم روز فوق العاده ای داشته باشی*

یه نور امیدی ته قلبمو روشن کرد.بهش جواب دادم

*منم دوستت دارم.تو هم همینطور*

دی ام بعدیو باز کردم.یه نقاشی بود.یکی از فنا برام کشیده بود.عکس صورتم بود.واقعا قشنگ بود.جواب دادم

*ممنونم واقعا قشنگه*

عکسو گذاشتم آیکون توییترم و یه دی ام دیگه رو باز کردم

*زین من واقعا بهت افتخار میکنم.واقعا کارتون عالیه.خیلی دوستت دارم*

کاش میتونستم تک تکتونو ببینم.نمیدونین چقد برام سخته فقط یه جمعیت بزرگو ببینم و بتونم خودمو قانع کنم.میخوام تک تکتونو ببینم و باهاتون وقت بگذرونم اما حیف که نمیشه
جواب دادم:
*بدون کمک شما نمیشد پس من ممنونم*

انرژی توی وجودم هر ثانیه بیشتر میشد و درست بودن کارمو بیشتر بهم ثابت میکرد
هیت هارو نمیخوندم و سعی میکردم بهشون اهمیت ندم و به جاش همه ذهنمو پر کنم از اون ابراز عشق ها
چندین ساعت توی اینستا و توییتر و فیسبوک گشتم و خستگی بالاخره تموم وجودمو گرفت.شلوارکمو پوشیدم و با فکر تموم اون فنا خوابم برد

صدای در اتاقم از خواب بیدارم کرد.دلم نمیخواد چشمامو باز کنم بخاطر همین بهش توجه نکردم

"زین"

نمیتونم تشخیص بدم صدای کیه اما میدونم خیلی وقته داره در میزنه.چون صداش خیلی رو مخمه
دوباره نادیدش گرفتم و بالشو گذاشتم رو سرم
در زد
بازم در زد
دوباره و دوباره
داره کلافم میکنه

"زین"

_چیه؟؟

تن صدام بلند و با عصبانیت بود

Endless love (persian)Where stories live. Discover now