chapter 6

574 64 13
                                    

{{داستان از نگاه دیانا}}
.
.
(هنوز فلش بک)
.
.
هری: دختره دیوونه بود

زین: کی؟

هری: اون اولیه

لیام: دهن گندتو ببند.چون گرل من بود و از تو خوشش نمیومد داری حسودی میکنی

هری: نه اصلا

لویی: هری ما تو رو میشناسیم.شاهزاده سوار بر اسب سفیدی که دوست داره شوالیه همه دخترای کره زمین باشه اما....همه دخترا فرفر دوست ندارن...د بزن اون پشمای لامصبو

سعی کردم جلوی لبخندمو بگیرم اما نتونستم ولی سرمو انداختم پایین که نبینه

هری: خفه شو

لویی: کاری نکن بیام انقد قلقلکت بدم تا پشمات خود به خود بریزن

لیام: دیانا اون مرده که بهش میگفت لوک کی بود؟

لیام عین همیشه ددی شد و برای اینکه دعوای بین اینا رو تموم کنه از من این سوالو پرسید

_نمیدونم.فک کنم بادیگارد یا یه همچین چیزی.چون هی بهش میگفت خانم

زین: واو..

نایل: پسرا اینجا رو ببینین چی پیدا کردم

هری: چی؟

نایل: عکسامون با همون دختره تو چندتا سایت پخش شده و تو چندتا مجله هم چاپ شده و به آلمانی یه چیزایی نوشته

هری: بده ببینم

لپ تاپ نایلو گذاشت روی پاشو شروع کرد به خوندن.بعد از اینکه چندتا لغتو از توی گوشیش چک کرد گفت: نوشته *فک میکنین پشت پرده این ملاقات چه اسراری نهفتس؟فک میکنین قراره شاهد خریده شدن این گروه پسرونه نوظهور توسط آقای مولر باشیم؟*

زین: اوووووو..چه خبره..

لویی: مثل اینکه ما میزبان یه دختر خیلی مشهور بودیم

لیام: اسمش چی بود دیانا؟

_فک کنم آنا

لیام: هری گوگل کن ببین چی میاد

هری سرشو تکون داد و بعد از چند ثانیه چشماش داشت پرت میشد بیرون

_چی شده؟

هری: کم از دختر رئیس جمهور نداره.ببین چه خبره...

صدای در اتاق باعث شد حواسمون از این دختر مرموز پرت شه

"پسرا امروز عصر باید برین خونه آقای مولر.کل بعد از ظهر باید اونجا باشین"

_مولر؟؟؟

نایل: فک کنم همین دختره باشه.چون گفت که دوباره همو میبینیم

زین: چقد معما..این دختره کیه؟؟؟

بعد از چند ساعت پسرا حاضر شدن و داشتن میرفتن اما من مطمئن نبودم میتونم برم یا نه.بخاطر همین ترجیح دادم بدون دعوت جایی نرم و بمونم توی هتل
زینو تا دم در همراهی کردم و بعدش رفتن اما چند دیقه بیشتر از تنها شدنم نگذشته بود که گوشیم زنگ خورد

Endless love (persian)Where stories live. Discover now