chapter 22

428 37 2
                                    

اندی حرف الکسو قطع کرد و خودش ادامه داد

اندی: الکس خیلی داره طولش میده و ما بیشتر از این وقت نداریم که اینجا تلف کنیم.تو باید با دیانا به هم بزنی زین

_چی؟؟؟ وات د فاک؟؟؟

اندی: همین که شنیدی.تو تنها همین راهو داری و ما بیشتر از این قرار نیست وقتمونو بذاریم روی این قضیه.الانم دیگه باید بریم

تیم همراهش سرشونو تکون دادن و از روی صندلیاشون بلند شدن و توی یه چشم یه هم زدن همه از اتاق رفتن بیرون و فقط من و پاتریک و الکس و پرستون موندیم.الکس با اشاره سرش اونا رو هم مرخص کرد و منو خودش تنها شدیم

الکس: من واقعا متاسفم زین.این تصمیم کاملا از دستای من خارج بود

_وات د فاکینگ فاک الکس؟؟ اونا چه مرگشون بود؟؟

الکس: بذار من برات کامل توضیح بدم

سکوت کردم چون واقعا نیاز دارم اینکارو بکنه

الکس: این چند وقت اخیر تو از فندوم دور بودی اما همه ما خیلی حواسمون به فنا بود.اونایی که دلیل غیبتتو میدونن خیلی عکس العملای بدی نشون دادن و کاملا دارن دیانا رو مورد توهین قرار میدن.ما خیلی سر این قضیه بحث کردیم و آخرش اونا به این نتیجه رسیدن که دیانا در شان زین ملیک، خواننده بزرگ ترین بوی بند دنیا نیست و به من امروز این خبرو دادن.باور کن اگه من توی جلسه بودم مخالفت میکردم اما اونا دقیقا بخاطر همین بدون اینکه به من بگن این جلسه رو گذاشتن و بدون من تصمیم گرفتن

_و اگه من مخالفت کنم؟

الکس: یعنی به منیجمنت پشت کردی و این یعنی به وان دی بای دادی

_وات د هل الکس؟؟میفهمی چی میگی؟؟؟

الکس: آره میدونم زین.میدونم و واقعا متاسفم اما نمیتونم کاری کنم

_چرا میتونی.گوشی تلفن لعنتیتو بردار و بگو زین قبول نکرد.یه راه حل دیگه بگین

الکس: نمیشه زین.من الان نزدیک دو ساعته دارم سعی میکنم قانعشون کنم اما نشد.میگن زین باید به هم بزنه و این تنها راهیه که داره

سرمو گذاشتم بین دستام و سعی کردم فکرامو جمع کنم.یعنی یا وان دی یا دیانا؟مگه میشه بتونم بین تیکه های وجودم یکیو انتخاب کنم؟؟

_الکس خواهش میکنم

الکس: متاسفم مرد

سکوت اذیت کننده ای بینمون برقرار شد اما اون یه دفعه از روی صندلیش بلند شد

الکس: تنهات میذارم تا بتونی خوب تمرکز کنی و انتخاب کنی.اگه کاری داشتی صدام کن

رفت سمت در اما قبل از اینکه بره توی چشمام نگاه کرد.سعی کردم با نگاهم التماسش کنم و بخوام انقد سخت تنبیهم نکنه اما سرشو تکون داد و بهم فهموند *متاسفم اما دست من نیست* و بعدش از در رفت بیرون
عین این میمونه که ازم بخوان بین داشتن دستم یا پام یکیو انتخاب کنم.مگه میشه؟؟من هر دوشونو میخوام.با تموم وجودم
دیانا به من احتیاج داره.اون منو میخواد تا کمکش کنم.زندگی من بدون دیانا بی معنیه.فکر اینکه نتونم حتی یک روز دستامو دور کمرش حلقه کنم یا لباشو ببوسم یا حتی صدای خندشو بشنوم به تنهایی میتونه دیوونم کنه.اما از طرفی برادرام.اونا رو هم نمیتونم از دست بدم.اونا اعضای خانوادمن
چرا؟ این چه انتخابیه؟؟
دستمو کشیدم روی میز و هرچی که روش بودو انداختم زمین.صدای شکستن چندتا چیز از بینشون اومد اما نمیخوام الان به اونا فک کنم
داد بلندم اتاقو پر کرد و نفسام تند و وحشی شدن
عصبانیم.هم از دست الکس هم مینیجمنتا هم دیانا هم پسرا هم لیام هم آنا و مخصوصا خودم.نمیتونم تصمیم بگیرم و بیشتر از همه نمیخوام یکیو از خودم جدا کنم
بدون اینکه بیشتر فک کنم رفتم سمت در و به سرعت رفتم بیرون.صدای پاهای پرستونو از پشت سرم شنیدم و بعدش بلند صدام کرد

Endless love (persian)Where stories live. Discover now