تقریبا سکوت شده بود ولی خیلی زود با صدای بلند و رسای اون مرد شکست..
-اون تقلب نکرد. این یه نقشه بود پس تمام پول اونو پس بدید بذارید بره..همشون مسخره وار خندیدن و اطرافیانم شروع کردن به پچ پچ کردن و همهمه شد..
یکم خودمو کشیدم بالا خواستم بلند شم ولی درد رو تو استخونام حس میکردم و نمیتونستم بلند شم..
نیم خیز داشتم نگاه میکردم که اون مرد نزدیک میز رفت کارتای بقیه رو که سرجاشون رو میز بود و تو دستش گرفت تعداد کارتای همرو شمرد کارتای شخصی که رو به روی من بودو آورد بالا و گفت:
این یدونه کارت کم داره.. این کارتِ کم شده همون کارتی نیست که تو جیب اون بیچاره گذاشتین؟از تعجب چشمام چهارتا شده بود چرا به فکر خودم نرسیده بود که تعداد کارتارو آزمایش کنم؟
کنجکاو داشتم نگاه میکردم.. اون دوتا گنده بکم حسابی کلافه شده بودن و به تته پته افتاده بودن..اون مرد کارتارو پرت کرد رو میز و اومد سمتم..
به طرفم خم شد و ازم پرسید..
-چقد پول گذاشته بودی؟
+ 200 تا
رفت از رو میز دویستا جمع کرد آورد داد بهم..
و بدون گفتن یک کلمه هم رفت..همینطور که با نگاهم دنبالش میکردم دردو روی گونم حس میکردم دستمو گذاشتم روش و چشمامو بستم..
دنده هام درد میکردن پاهامو جمع کردم تو شکمم..صدای همهمه ی اطرافیان گوشمو اذیت میکرد..
خجالت میکشیدم..
میخواستم بلندشم زود برم بیرون ولی نمیتونستم خودمو تکون بدم..لباسم خونی شده بود با آستینم دهن خونیمو تمیز کردم همینطور که اون عوضیارو دید میزدم یه چنتا فحش هم زیرلب بهشون دادم و بزور بلند شدم کشون کشون خودمو به پله رسوندم...
بقیه از کنارم رد میشدن به نرده های پله تکیه داده بودم و آروم آروم میرفتم پایین حس میکردم الانه که برعکس شم و از پله هم بیوفتم رو زمین..
خودمو به بیرون رسوندم یه نگاه سریع به اطراف انداختم..
یه لحظه به خودم اومدم با خودم گفتم اون کی بود از کجا پیداش شد؟!
چرا یهو اومد و یهو رفت؟!دو طرف خیابونو نگاه کردم یهو دیدم همون مرد پیچید تو کوچه...
خیلی دور بود نمیتونستم با اون وضعیتم خودمو بهش برسونم..سعی کردم ولی دیر شده بود..خیابون برخلاف همیشه خلوت بود فقط یه تاکسی از خدا میخواستم..
ولی اصلا ماشین رد نمیشد چه برسه به تاکسی..به خودم روحیه میدادم تا خودمو تا خیابون اصلی برسونم اونجا حتما یه چیزی پیدا میشه که بهش پناه ببرم..
لنگ لنگان از پیاده رو میرفتم همش تاب میخوردم و دستمو تکیه میدادم به دیوار..یکم مکث میکردم و بعد راه میوفتادم..
YOU ARE READING
jackpot (L.S) [Completed]
Fanfiction"قمار فقط یه باتلاقه. کافیه گوشه ی پات بیوفته توش تا تورو تا عمق وجودت تو خودش خفه کنه زرنگ باشی دیرتر خفه میشی... احمق باشی زودتر..."