season 2, part 25

1K 145 8
                                    

+لویی بس کن از لحظه ای که راه افتادیم داری بهم میخندی..
-هری لعنتی تو..تو لباس اسپورت..وای هیچ وقت فکر نمیکردم با کلاه لبه دار ببینمت..
+منم هیچ وقت فکر نمیکردم لباسای تو اندازم بشه..
-همچین اندازتم نشده شلورت زیر کمرته..
+خوبه خودم یه سوییت شرت داشتم وگرنه عمرا مال تورو میپوشیدم..
-عمرا بهت میدادم..زودباش شلوارمو در بیار.
دستمو انداختم دور گردنشو چسبوندمش به خودم و باخودم کشیدمش..

حتی تو دوران دبیرستانمم با دوستام اینجوری نبودم..همیشه مردونه رفتار میکردم و آروم بودم ولی پیش لویی بودن ناخودآگاه حس پسرونه و شر و شلوغ بودن بهم دست میده مخصوصا با این هدفی که الان تو ذهنمون داشتیم..
+لویی رسیدیم. کلاه سوییت شرتتو بکش جلوتر..زیاد نزدیک من نباش ولی حواست بهم باشه..
-هری..تاس.
+اوه داشت یادم میرفت..بدش بهم.
عوض شده بود..اونطور که لیام میگفت کازینو فکر میکردم حالا چی باشه..سرمو انداختم پایین زیر زیرکی یه نگاه به کارمندایی که مثل بادیگارد هرگوشه ایستاده بودن انداختم..من اونارو نمیشناختم این یعنی اوناهم منو نمیشناختن و این خوب بود..احتمالا چون دیگه باباش نیست همه ی کارمندا و روال اینجارو عوض کرده..

رفتم سمت میزی که دورش خیلی شلوغ بود..صبر کردم تا بازی جدیدو شروع کنن..نشستم..اولش خیلی آروم و بی ادعا بازی رو شروع کردیم..
بیشتر از بازی حواسم به اطراف بود..بازی که هیجانی میشد عدهی بیشتری برای تماشا دور میز جمع میشدن و این چیزی بود که من میخواستم..تخته به اندازه ی پوکر دست آدمو واسه تقلب باز نمیذاره ولی منو لویی فکرشو کرده بودیم..

دستمو محکم زدم وسط تخته و همه ی مهره های روش پرت شدن روی میز بازیکن مقابلم دهنش باز مونده بود بهش فرصت ندادم تخته رو هل دادم اون طرف و صدامو بردم بالا..
+شما فکر کردین مردم احمقن؟ من واقعا نمیدونم چرا مردم به همچین جاهایی میان که به راحتی تقلب میکنن..تاسو زدم رو میز جوری جلب توجه کردم که همه ی اطرافیان داشتن با دقت نگاه میکردن..
+این تاس فقط شیش میاره..
چند بار انداختم و هربار همه دهنشون بیشتر باز میشد و بیشتر پچ پچ میکردن..
+واقعا واسه رئیس اینجا متاسفم که آدمای خودشو با تاس های تقلبی مینشونه پای بازی..

هیچ کس نفهمید وقتی من نشستم تاسی که لویی درست کرده بود رو با تاس روی میز عوض کردم..به لویی یاد داده بودم که پشت طرف مقابل عدد شیش رو با یه سرب کوچیک که داخل تاس قرار میگیره، سنگین کنه که همیشه عدد شیش بیاد..اون خیلی راحت از پس اینکار بر اومده بود..
بازیکن مقابلم عصبانی و متعجب شروع کرد به داد و بیداد که من دارم دروغ میگم و اون اصلا از طرف رئیس نیومده..همهمه و فریاد ها انقدر زیاد شد که نظر بادیگاردارو جلب کرد..تا اونا خواستن بیان سمتمون یه مشت محکم به صورت بازیکن زدم و همین استارتی برای دعوای بزرگ بود..هرکسی که بهم نزدیک میشد رو میزدم و هولشون میدادم سمت میزای دیگه تا بازی بقیه هم خراب شه تا اونا هم درگیر دعوا بشن..یواش رفتم عقب یه لحظه متوجه پرت شدن یه عده روی میز شدم..اون کاره لویی بود..لویی با تمام قدرتش سه نفرو هل داده بود و همچنان خودشو پرت میکرد رو جمعیت..حرکاتش واقعا واسم خنده دار بود ولی نمیخواستم به خودش آسیب بزنه رفتم سمتش و بازوشو کشیدم..

jackpot (L.S) [Completed]Where stories live. Discover now