انگشتای خنکمو آروم بردم زیر لباسش و بدنشو نوازش کردم میدونستم از این کار خوشش میاد از لبخندی که روی صورتش هم نشست، پیدا بود..
بوسه های آروم روی گردنش میذاشتم..یواش بلند شدم و خودمو کشیدم پایین تر سوییت شرتشو دادم بالا و با دماغم با نافش بازی کردم..
صدای آروم خندش بهم انرژی داد تا بوسه های بهتر و بیشتری روی شکمش بذارم..
آروم از نافش اومدم پایین تر دکمه و زیپ شلوارشو باز کردم و آروم و با حوصله کشیدمش پایین..
آروم دستمو روی باکسرش حرکت دادم وقتی برآمدگیشو کامل حس کردم، خندیدم و آروم باکسرشم کشیدم پایین..دیکشو تو دستم گرفتم و با زبونم یه خط راست پشتش کشیدم میدونستم با این کار صداش درمیاد..
+لویی سرتو بیار بالا.
بالشو پشتش گذاشت بعد نیم خیز شد و به آرنجش تکیه داد..
لبمو جمع و سفت کردم و اجازه دادم با ورود دیکش دهنم باز بشه..از ناله های لویی که با خنده همراه بود میدونستم دارم کارمو درست انجام میدم..آب جمع شده تو دهنمو ریختم روش و با دستم باهاش بازی کردم..لویی دستشو گذاشت رو دستم و ازم خواست سریع تر اینکارو بکنم..
با این کارش دستمو ول کردم و بلندشدم..
سریع لباس خودمو درآوردم..درحالی که زیپ شلوارمو باز میکردم با پوزخند بهش نگاه کردم..
+هنوز شروع نکرده میخوای تمومش کنی؟!
دستشو دادم اونطرف و خودمو مقابلش قرار دادم سوییت شرتشو از تنش درآورم..بدنش گرم بود و برخورد بدنامون بهم، حس خوبی بهم میداد..تقریبا بیشتر جاهای بدنشو با بوسه هایی که با زبون زدن همراه بود، خیس کرده بودم..تا از روش بلند شدم اون بلافاصله چرخید و به جلو خوابید زانوهاشو به داخل جمع کرد و به تخت تکیه داد..
با خنده سرشو تو بالش فرو برد..لبخند بزرگی زدم و پشتشو نوازش کردم..یه دستمو به تخت تکیه دادمو روش خم شدم آروم از پایین تا بالا روی ستون فقراتش رد خیسی به جا گذاشتم..
اومدم عقب و پشتش قرار گرفتم..
یه جوری بالشو بغل کرده بود که شونه هاش جمع شده بودن و خط بزرگی بین دو کتفش ایجاد کرده بود..وقتی کمرشو تکون میداد دلم میخواست تا مدت ها فقط نگاش کنم..
+لویی میخوام واست دم روباه بخرم..با اون دیگه حتما دلربایی رو به اوج خودش میرسونی..
-هری زودباش..
+خب اول برگرد خیسش کن..تو که نمیخوای خشک خشک...
-هری میشه بهم یاد بدی چطوری سوراخ خودمو خیس کنم؟!
+پسره ی مست دیک منو که میتونی خیس کنی؟ یا با تئوریه تو خودم باید خیسش کنم؟
-صبر کن..
خم شد و کشوی بغل تختشو باز کرد یه جعبه کوچیک درآورد و روی میز خالیش کرد..
با دقت نگاهشون کردم..
+صبرکن ببینم اونا انگشترای من نیستن؟!
رفتم جلو و مطمئن شدم..
-بیا..از این استفاده کن..
سرمو برگردوندم و تو دستشو دیدم..
-من اون روز اینو فشار دادم دیدم مایعش خیلی نرم کننده و خوبه..
چشمام گشاد شد و با تعجب اخم کردم..
+این ویتامینه لب منه لویی..
-تو ویتامینه لب میزنی؟
+لب تو خشک نمیشه؟!
-به هرحال الان به درد خورد..زود باش.
درشو باز کرد و یکم فشارش داد و مادش از اون سوراخش یکم اومد بیرون..
-آههه..این واقعا خوشبوئه..
+لویی من اونو به لبم میزنم..
-خب میتونی اول به لبت بزنی بعد باهاش سوراخمو نرم کنی..
جلوی خندمو گرفتم و سرمو تکون دادم لوییه مست کم کم داشت لوییه مورد علاقم میشد..
+ترجیح میدم قیدشو بزنم ولی اون کارو نکنم..
-بوی توت فرنگیه؟
+بدش به من. مگه میخوای بخوریش که بوش برات لذت بخشه؟
-به خاطر خودت گفتم..
+لعنت بهت لویی..الان بهت میفهمونم چی لذت بخشه..
YOU ARE READING
jackpot (L.S) [Completed]
Fanfiction"قمار فقط یه باتلاقه. کافیه گوشه ی پات بیوفته توش تا تورو تا عمق وجودت تو خودش خفه کنه زرنگ باشی دیرتر خفه میشی... احمق باشی زودتر..."