تام رانندگی میکرد اون رو به روی بار نگه داشت..تلفنشو درآورد و یه تماس کوتاه گرفت..به در قمارخونه نگاه کردم که یه نفر اومد بیرون دوتا شون پیاده شدن بعد از چند دقیقه تام دوباره اومد و نشست..رفتم جلوتر دستامو گذاشتم رو دو تا صندلی رو به تام کردم و گفتم : اون کیه؟
-یکی از بچه های تیممون.
+اوه.واقعا؟! فکرشم نمیکردم..
بهش یه چشم غره رفتم و تکیه دادم..-اون تو قمارخونه کارای یه سری افرادو زیر نظر میگیره.
دوباره نیم خیز شدم به جلو
+چه افرادی؟
-اونایی که واسه رئیس این قمارخونه کار میکنن..
پوزخند صداداری زدم
+اینجا یه قمارخونه ی غیر رسمیه کوچیکه که یه عده بیکارو بیچاره میان اینجا..آدمای رئیس کجا بودن؟! بهتره یه جای بهتر و بزرگتر پیدا کنین.
با همون پوزخند دست به سینه تکیه دادم به صندلیم به اون دونفر نگاه کردم که صحبتشون تموم شده بود.
-تو فقط ظاهرشو میبینی..در ماشین باز شد..
-حرکت کن.
به سمتم برگشت و با یه لبخند بهم نگاه کرد و گفت: دیدی با اومدنتم چیزی گیرت نیومد؟!
+حالا میبینیم کی چی گیرش میاد..
-منظورت چیه؟!
+با اینکه نمیدونم با اینجا و رئیسش چیکار دارین ولی اینو میدونم که از این قمارخونه چیزی نصیبتون نمیشه..
به تام نگاه کرد..
دوباره به من نگاه کرد..
لبخندش محو شد..
-تو رئیس اینجا رو میشناسی؟
+نه.
-شاید اینجا یه قمارخونه ی کوچیک و در به در باشه ولی اگه بهت بگم رئیسش چقدر ازینجا در میاره دیگه اینورا پیدات نمیشه.
+چطوری میخواد پول زیادی ازین در بیاره؟!اگه پولیم داشه باشه از بار به دست آورده نه اون قمارخونه ی تفریحی..
-سعی کن وقتی چیزی نمیدونی دهنتو ببندی.
+اصلا اره..اون داره پول زیادی در میاره..تو چرا حرص اونو میخوری؟
-چون بازم اگه بدونی چطوری داره از حق مردم خرج خودشو در میاره اینجوری ازش دفاع نمیکردی.
عصبی شده بود..سعی کردم دیگه حرف نزنم..ولی واقعا هر لحظه قضیه داشت جدی تر میشد..اون درست میگفت من هیچی نمیدونستم..طاقت نیاوردم..باصدای آروم پرسیدم: مگه چیکار میکنه!؟
جوابی نشنیدم..
سرمو تکیه دادم به شیشه..بیرونو نگاه میکردم ولی غرق فکر بودم..با صداش به خودم اومدم
-من فقط میخوام اون جزای کارشو ببینه.
سکوت تو ماشین برقرار شد..
-و تو میتونی کمکمون کنی..
+من وقتی چیزی از اون شخصو کاراش نمیدونم نمیتونم کاری کنم..
-من یه سری چیزارو بهت میگم یه سری چیزارم نیاز نیست بدونی.
+اسم شما هم جزو همون چیزاییه که نباید بدونم؟
-پین..لیام پین.
+خب ترجیح میدم وارد این ماجرا نشم آقای پین.-یادت رفت جلوی در چی بهت گفتم؟
+ولی شما هیچ کار خاصی نکردین و منم چیزی از کاراتون نفهمیدم..
-آره فقط کافیه تو اولین فرصت دهنتو باز کنی و اونا بفهمن که ما زیر نظرشون داریم.
+من حتی اگه بخوام کمکی هم بکنم بازم از دستم کاری بر نمیاد.
-من خودم تعیین میکنم کی چیکار کنه..قطعا کار تو مهم تر از کار تام و مکسه..رفتیم خونه بهت میگم باید چیکار کنی.
YOU ARE READING
jackpot (L.S) [Completed]
Fanfiction"قمار فقط یه باتلاقه. کافیه گوشه ی پات بیوفته توش تا تورو تا عمق وجودت تو خودش خفه کنه زرنگ باشی دیرتر خفه میشی... احمق باشی زودتر..."