پارت بیستم

5.6K 1.1K 79
                                    

نگاهی به ساعت مچی اش کرد و بعد تقه ارومی به در انداخت. بک باید نیم ساعت پیش میومد اتاق کار اما هنوز خبری ازش نشده بود.

شاید اومده بود اینجا که بگه چرا نمیای سر کارت، اما در واقع این علت اصلی اش نبود.

تقه دیگه ای بی صبرانه به در زد اما بازم جوابی نگرفت. چند لحظه بی حرکت موند و بعد با استرس به دستگیره در خیره شد.

نکنه... نکنه رفته بود؟؟؟

دیگه منتظر نموند و دستگیره رو چسبید و به سرعت درو باز کرد. نگاهی به اطراف اتاق انداخت اما خبری از بک نبود. چرخید و دو سه قدمی رو که اومده بود برگشت بیرون و دوید سمت پله ها. با قدمای پرعجله ردشون کرد.

-بکهیون؟؟؟

وسط هال با صدای بلند داد زد.

داشت استرس اش به اوج میرسید که چشمش به در نیمه باز حیاط خلوت افتاد و نفس راحتی کشید.

کسی جز بک نبود که بخواد در اونجا رو باز کنه.

به اون سمت رفت و از پشت در شیشه ای به بیرون خیره شد.

بک چهار زانو روی نیمکت سنگی حیاط خلوت چان نشسته بود و داشت با یه ساقه خشک شده تو دستش بازی بازی میکرد.

چان اول تصمیم گرفت به حال خودش بذارتش اما یه دفعه متوجه شد که نم نم بارون داره تقریبا بک رو خیس میکنه و اون عین خیالش نیس.

هوفی کشید و در شیشه ای رو به سمت مخالف کشید و در همون حال کاردیگان مشکی رنگی رو که تن اش بود دراورد و رفت سمت بک .

-اینجا چرا نشستی؟

پرسید و کاردیگان رو انداخت روی سر بک.

بک با اخم چرخید سمتش.

-باید مینداختی رو سرم؟

-موهات خیس شده سرما میخوری!

بک از جا بلند شد و شاخه تو دستش رو پرت کرد وسط حیاط و بعد با حرص لباسی رو که چان با محبت البته به روش خودش بهش داده بود پرت کرد تو بغلش.

-از بوی لعنتی ای که میده خوشم نمیاد!

زیر لب گفت و رفت سمت در.

چان با بهت لباسش رو چسبوند به بینی اش. فقط بوی عطرش رو میداد.

دنبال بک برگشت داخل و درو با دقت بست که محیط خونه سرد نشه.

بک روی یکی از مبل ها نشسته بود و داشت گوشیش رو چک میکرد.

-باید موهات رو خشک کنی سرما میخوری...

بک بی حوصله نگاش کرد.

-موهای خودمه... بدن خودمه... دلم میخواد سرما بخورم.

چان اخم جدی ای کرد.

-سرما که بخوری کار من میخوابه! پس پاشو برو موهای لعنتی ات رو خشک کن و انقدر با من بحث نکن. ده دقیقه بعد با موهای خشک شده تو اتاق کار باش!

••💮SignMate💮•• Where stories live. Discover now