قابلمه کوچیک غذا رو وسط میز جا داد و بعد برای چند لحظه بی حرکت موند و به نتیجه کارش خیره شد. غذایی که لوهان خیلی با حوصله و تشریفاتی تر از غذاهای عادی خودش درست کرده بود تا بتونه کنار دوستش بخوره حالا روی میز بود و عطر دلچسبش داشت با سنسورهای حسی بینی لوهان بازی میکرد اما قادر نبود اشتهای لوهان رو که از بیخ و بن کور شده بود تحریک کنه.
تقریبا برای یک دقیقه تمام با یه نگاه بی حس به میز زل زد و بعد تصمیم گرفت همون جا ولشون کنه و بره یه درسی برای خوندن جور کنه تا ذهنش منحرف بشه.
با قدمای بی حوصله همینطور که یه دستی موهای پخش روی پیشونیش رو عقب میزد از اشپزخونه خارج شد .غذایی که یه ساعت و نیم وقت با ارزش صرف درست کردنش شده بود احتمالا در اثر لجبازی انقدر روی میز میموند تا خراب بشه. دستش روی دستگیره اتاق خوابش بود که صدای ضربه هایی به در متوقفش کرد. چرخید و اخم کوچیکی کرد.
یعنی کیونگ برگشته بود؟
به سرعت راه رفته رو برگشت و خودش رو به جلوی در ورودی رسوند و بدون لحظه ای مکث بازش کرد و لبخند روی لبش با دیدن ادم روبروش برعکس شد. دهنش از تعجب نیمه باز مونده بود چون توقع نداشت یه چیزی که بعضی وقتا ته دلش ارزو میکنه یهو براورده بشه... اونم به این زودی... اوه سهون جلوش بود... با یه لبخند نصفه نیمه و ابروهایی که حالت یه اخم کمرنگ رو داشتن, جوری که انگار هیچوقت خونه طبقه پایین رو تخلیه نکرده بود و این یکی از سر زدن های بی موقع اش واسه کفری کردن لوهانه. تا تایمی که لوهان بالاخره به خودش اومد و دهن نیمه بازش رو بست حرفی نزدن و بعد سهون به حرف اومد.
-اومده بودم یه چیزی رو از طبقه پایین ببرم.. انگار جا گذاشتم... گفتم یه سری هم به تو بزنم...
سهون انقدر ناشیانه جملات رو سر هم کرد که حتی با تظاهر به باور کردنش لوهان حس حماقت میکرد اما ترجیح داد احمق باشه و بهانه فضایی سهون رو باور کنه.
-اها...
زیر لب گفت و بعد چون نمیدونست با دستاش چیکار کنه اونا رو زیر بغلش زد. اولین بار بود که انقدر جلوی سهون معذب میشد. شاید چون سری قبل تقریبا بهش اعتراف کرده بود و حالا دیگه چیزی برای قایم کردن نبود.
-میشه بیام تو؟
سهون پرسید و لوهان سرش رو به سرعت بالا اورد.
-ها؟ اره... معلومه که میشه...
تند تند گفت و بعد سرفه ای کرد.
-اما جلوی دری...
لحن شوخ سهون و حرفش باعث شد صورت لوهان دو درجه رنگ بگیره و بعد تندی از جلوی در بره کنار. سهون با قدمای اروم وارد شد و بوی افتر شیوش درست از زیر بینی حساس لوهان عبور کرد و گیجش کرد. اب دهنش رو قورت داد و در رو به سرعت بست و دنبال سهون وارد هال شد.
YOU ARE READING
••💮SignMate💮••
Fantasyتو دنیایی که همه وقتی هجده ساله میشن یه نشانه روی مچ اشون برای شناسایی نیمه گمشده اشون ظاهر میشه بیون بکهیون نشانه ای نداره!اونم مثل هر هجده ساله دیگه ای روز تولدش با شور و شوق مچ اش رو چک کرد اما هیچ خبری از اون نشانه خاص که قرار بود به بکهیون سرنو...