پارت بیست و یکم

5.2K 990 251
                                    

"خوبی؟ "

کیونگ با لبای اویزون دکمه ارسال رو زد و بعد در حالی که تند تند مچ پاش رو تکون میداد در انتظار جواب خیره شد به گوشیش.

اون روز کای بهش قول داده بود که اینبار از ته قلبش به این دوستی یه شانسی بده. ظاهرا رسیدن کیونگ تو لحظه ای که حسابی ضعیف بود و احتیاج به توجه داشت روش تاثیر گذاشته بود. کیونگ در واقع فکر میکرد کای بعد اون اتفاق بیشتر ازش متنفر بشه اما برعکس شده بود و کیونگ واقعا به خاطر این قضیه از خدا سپاسگذار بود.

گوشیش ویبره رفت و کیونگ چنان با هول از روی تشک قاپیدش که از دستش افتاد روی پاش. به سرعت پیام رو باز کرد.

"اره. "

اخم کرد.

"یه کلمه ای جواب نده. "

"اره خوبم! "

"منظورم این بود جمله بگو."

"اره خوب هستم. "

کیونگ هوفی کشید. نمیدونست کای داره شوخی میکنه یا باز لج کرده.

"خواهش میکنم... نگرانتم."

دکمه ارسال رو زد و بعد اهی کشید.

گوشیش اینبار به جای یه ویبره کوتاه شروع به زنگ خوردن کرد و کیونگ با دهنی که باز مونده بود به صفحه گوشی زل زد.

کیم جونگین داشت بهش زنگ میزد.

-کیم جونگین داره بهم زنگ میزنه...

زیر لب گفت و بعد با حالت ذوق مرگی یه کم روی باسنش بپر بپر کرد.

بعد سرفه ای کرد تا گلوش رو صاف کنه و دکمه قبول تماس رو زد.

-بله...

-خیلی اویزونی...

صدای بم کای تو گوشی پیچید و کیونگ بی توجه به محتوای جمله لبخند گشادی زد. صداش از پشت گوشی هم جذاب بود.

-خودم میدونم احتیاجی نیست هر دفعه جار بزنی...

درحالی که سعی میکرد نیش بازش روی لحنش تاثیر مثبت نذاره به حالت غرغر گفت.

-وقتی هی میگم وضع اینه... نمیدونم اگه نگم میخوای چیکار کنی...

کیونگ اخمی کرد.

-وضع چیه؟؟؟ قرار شد صبر کنی تا من یه جواب قانع کننده برات پیدا کنم... تا اون موقع باید بدونم وضع و حالت خوبه یا نه؟ بهرحال مسئولیت جون یه ادم رو دوشمه...

-من خودمو نمیکشم!

کای به سردی گفت.

-اره... اما شاید یه بار شانسی مردی!

کای حرفی نزد.

کیونگ گوشی رو روی گوشش جا به جا کرد.

-حالا... خوبی؟

••💮SignMate💮•• Where stories live. Discover now