• He destroyed me !
اون نابودم کرد !•••••••
قدم های سنگینشو تو تاریکی برمیداشت، قطره های بارون روی تک تک نقاط بدنش به رقص در اومده بودند.
دستاشو به عنوان مانعی برای سرما دور خودش حلقه کرده بود و هر از چندگاهی با نفس عمیقش به بخاری که از دهنش خارج میشد چشم میداد.
خالی بود، خالی از هرگونه احساسی....دچار غریبگی عجیبی با وجودش شده بود و نفس کشیدن هم حالا بی معنی بنظر میرسید.
ناامیدی وجودشو پر کرده بود، مثل همیشه شکست خورده بود ، با این تفاوت که اینبار علاوه بر قمار امروز قمار زندگیشو باخته بود !
هیچ پولی براش باقی نمونده بود و هیچ ایدهای برای اینده پیش روش نداشت، چشماشو بست، به یاد اورد، تموم زندگی لعنتیشو...
-فلش بک:
3 سال قبلاز تندی قدمهاش تقریبا درحال دوییدن بود، مردی که تو تاریکی به دنبالش میومدو حس میکرد.
مرد عجیب غریبی که به تازگی سروکلش تو زندگیش پیدا شده بود، کسی که حالا مثل سایه دنبالش بود !
مزخرف ترین اتفاقها دقیقا از وقتی اون مرد غریبه وارد زندگیش شد براش رخ داده بودند !
حالا قدم هاشو تندتر کرد، از اون مرد فرار میکرد، از سیاهیای که دورش احاطه بود و از تاریکی اون مرد میترسید.
لحظهای به عقب برگشت اما اون دیگه نبود ! سمفونی تپش قلبش سراسر ذهنشو پر کرده بود، با فرو فرستادن آب دهنش نفسشو با ترس خارج کرد، با دقت بیشتری به پشتش نگاه کرد....
اما نه خبری از اون نبود !با ناامیدی برگشت تا به راه پوچش ادامه بده اما چشماش با قهوههای تلخی روبرو شدند که زندگیشو درست به تلخی قهوه چشماش کرد !
سه سال عذاب کم نیست، اصلا هم کم نیست.
پایان فلش بک-
چشمای خستشو باز کرد، قطره اشکش بین بارون گم شد، با اینکه هیچ مدرکی وجود نداشت اما اون میدونست، باور داشت....
تمام تمام این بدبختیاش یه معماست که کلیدش دست اون مرده، اون مرد باعث بانی این اتفاق ها بود و زین به این باور داشت، حتی اگه هیچ کس باورش نمیکرد !
اونقدری تو افکارش غرق بود که با بوق و چراق زنندهای توی شوک عمیقی فرو رفت و با برخورد ماشینی بهش روی زمین افتاد.
"آخ" کوچیکی از بین لباش خارج شد، ضربه اونقدری شدید نبود که حواسشو از دست بده فقط کمی گیج شده بود.
با صدای در ماشین و بعد حضور مردی بالای سرش سعی کرد از روی زمینِ خیس شده از بارون بلند شه؛
YOU ARE READING
SYNDROME [ZiamFanfiction]
FanfictionCOMPLETED Ranking #1 in Fanfiction -حداقلش من همینی ام که هستم، تو کی هستی پشت نقاب هات ؟! +من همون لعنتیم که قرار بود عذابت بدم، ولی نمیدونستم با عذاب دادنت خودمم نابود میشم !