انگشتاشو توی هم گره زد و کمی خجالت زده خودشو روی صندلی ماشین جمع و جور کرد؛ صدای خنده کوتاه اون مردو شنید و بیشتر از قبل توی خودش جمع شد.
م-من...من فقط میخوام ببینمش !
لبخند روی لباش کش اومدن و با صدای مخلوطی از خنده گفت:
د-خب چرا اسممو صدا نمیکنی ؟!مکس با تعجب نگاهشو از دستاش گرفت و تیله های رنگیش چشمای بینظیر دنیل رو نشونه گرفتند.
م- چ...چی؟!
دنیل درحالی که میخندید سری تکون داد
د-دقیقا از من چی میخوای مکس؟!
اون پسر آهی کشید و با انگشتای دستش بازی کرد
م-میخوام زینو ببینم، من فقط یه خبر ازش شنیدم که از اینجا رفته. اما زین بدون اینکه بمن بگه...اون بدون خداحافظی جایی نمیره...من....
صدای لرزونشو کنترل کرد سرشو پایین انداخت، دلیلشو نمیدونست اما از دنیل خجالت میکشید.
د-این هفته میخوام برم پیش لیام، میتونی همراه من بیایی !
دنیل با خوشحالی نگاهش کرد و چمشاش برق عجیبی زدند
م-واقعا؟ منو همراهت میبری؟!
دنیل سری تکون داد
م-ازت ممنونم تو...
د-اما یه شرط داره !
جملش توی دهنش نصفه موند و با نگرانی و تعجب نالید
م-چی...از چی حرف میزنی؟!
دنیل لبخندی زد و کمی به سمت اون خم شد.
د-یبار منو به اسمم صدا بزنی !
مکس دهن باز مونده از تعجبشو بست و آب دهنشو قورت داد
م-اما....
د-چیز دیگهای جز اسمم نمیخوام بشنوم !
مکس لبشو به آرومی گزید و در تصمیم آنی خودشو جلو کشید، لبشو به ارومی روی گونه دنیل گذاشت و اون مردو آروم بوسید.
م-ممنون دنی !
دنیل با لبخندی که نمیتونست جمعش کنه نگاهش کرد و بعد از چند ثانیه خیره شدن به اون پسری که در حال آب شدن از خجالت بود با بدجنسی گفت:
د-اسممو کامل صدا کن !
مکس ملتمس نگاهش کرد و گونه های سرخ شدش باعث شد دنیل کوتاه بخنده
د-منتظرم !
مکس آهی کشید و با صدای آرومی گفت
م-ممنون دنیل !
لبخند دنیل کش اومد و درحالی که به سمت فرمون ماشین میچرخید گفت:
م-با دنی راحت ترم !
YOU ARE READING
SYNDROME [ZiamFanfiction]
FanfictionCOMPLETED Ranking #1 in Fanfiction -حداقلش من همینی ام که هستم، تو کی هستی پشت نقاب هات ؟! +من همون لعنتیم که قرار بود عذابت بدم، ولی نمیدونستم با عذاب دادنت خودمم نابود میشم !