• Damn you,
the one that changed my life at first to heaven and then to end of the hell.توئه لعنتى،
همونى كه زندگيمو عوض كردى،
اولش بهشت؛ و بعدش آخرين نقطه ى جهنم!••••
با اطمینان توی چهرش و قلبی که مملو از درد بود دکمه توقف صدای پخش شده رو لمس کرد.
گوشی مکس رو از لای انگشتای کشیدش بیرون آورد و روی میز رهاش کرد.قیافه متعجب مرد روبروش و نگاهش اون پسرو کمی ترسوند.
ز-نمیخوای چیزی ب...
نفس جمع شده کالین از لبهاش خارج شد و زینو از گفتن کلمات متوقف کرد. دستی تو موهای جوگندمیش کشید و زیر لب زمزمه کرد
ک-اما اون لعنتی گفت کاری نمیکنه !
زین با اخمای در هم گوشاشو تیز کرد و با کنجکاوی پرسید
ز-منظورت چیه؟!کالین سرشو به دو طرف تکون داد و زینو توی آغوشش کشید.
ک-منو ببخش عزیزم، منو ببخش که باورت نکردم، من واقعا از هیچ چیز اطلاعی نداشتم !
زین لبخند زد، تنها کسی که حس میکرد میتونه اونو از دست لیام نجات بده، کالین بود.
ز-لیام...اون توی این خونه میا....
انگشتای کالین روی لبهاش نشست
ک-نه عزیزم، بعد کار احمقانش با تو اون به اینجا بر نگشت، از حالا به بعد هم دیگه این اجازه رو نمیدم !بعد پایان جملش دوباره آهی کشید
ک-من یه احمق بودم زین ولی دیگه نمیذارم بهت آسیب بزنه نگران هیچ چیز نباش !
اون پسر درحالی که با تیشرت مشکی توی تنش -که وقتی وارد خونه کالین شد از کمدش برداشته بود- بازی میکرد سری تکون داد.
از وقتی به اینجا اومده بود با تعجب کالین و کلی خواهش زین برای گوش دادن به حرفاش گذشت تا کالین به اون صدای ضبط شده گوش سپرد و تازه به عمق فاجعه پی برد.
حالا بعد شنیدن حقایق مثل آتیش بالا و پایین میپرید و در ناباوری و پشیمونی سر میبرد.
ک-نگران نباش عزیزم، من کنارتم !
دستاش دو طرف صورت زینو لمس کردند، در نهایت موهاشو کنار زد و با لبخند از روی تخت بلند شد.
ک-بهتره یکم استراحت کنی، میفرستم وسایلتو برگردونن عزیزم، من بازم بخاطر احمق بودنم ازت معذرت میخوام، حتی از معذرت خواهی کردن خجالت میکشم !
زین لباشو با زبون خیس کرد و با صدای آرومی بی مقدمه گفت:
ز-هنوز سر پیشنهادت هستی ؟!
اون مرد بین راه متوقف شد و به چشمای طلایی زین خیره شد، چشمهای پر از حرفش که حالا به خوبی نسبت به گذشته تغییر کرده بودند.
YOU ARE READING
SYNDROME [ZiamFanfiction]
FanfictionCOMPLETED Ranking #1 in Fanfiction -حداقلش من همینی ام که هستم، تو کی هستی پشت نقاب هات ؟! +من همون لعنتیم که قرار بود عذابت بدم، ولی نمیدونستم با عذاب دادنت خودمم نابود میشم !