48 - Carry You -

1.7K 303 556
                                    

🎵 |Carry You, Ruelle

عطر فوق العاده قهوه طوری توی بینیش پیچید که ناخداگاه تموم خاطرات خوب توی سرش پخش‌ شد.
نفس عمیق تری کشید و اجازه داد قهوه مغز آشفته‌اش رو آروم و قدرت اجرای تصمیم نهاییش رو بهش تقدیم کنه.

قدم هاش توی راهروی خونه به زمین برخورد میکرد و باز بودن در اتاق توماس و صداهای که میومد توجهش رو جلب کرد.

نگاهش رو از قهوه گرفت و مکث کوتاهی کرد، دیدن چمدون بسته شده اون مرد و رفتارهای رو مخش جوری که انگار برای آزار دادن زین به همه‌ی دنیا فریاد میزد؛ " من دارم میرم نیویورک زین تصمیمت رو بگیر! "

وارد اتاق شد و قهوه رو روی میز گذاشت؛

ز-این کارا برای چیه؟ جایی میری؟

توماس لبخند روی مخی تحویلش داد

ت- یه مسافرت کوچیک با پدرت !

به یاسر که گوشه‌ای نشسته بود اشاره کرد و زین دندون هاش رو روی هم فشرد

ز- اما به من فرصت تصمیم گیری داده بودی !

شونه ای بالا انداخت

ت- و تو قصد نداری بهم جواب بدی، پس من مستقیما خواسته هام رو از لیام میگیرم!

بخاطر حرص از حرف‌های اون مرد نفس عمیقی کشید، به تصمیمی که گرفته بود اعتماد داشت پس سری تکون داد

ز- من قبول میکنم، فقط همین الان این نمایش مسخره رو تموم کن !

ت- قبول میکنی که چی؟

زین دندوناشو روی هم سابید

ز- قبول میکنم سهامم رو به اسم تو کنم !

لبخند پیروزمندانه‌ای روی صورت توماس نشست

ت- هر چی تو بگی !

بعد از برداشتن قهوه صدای توماس رو شنید که به خدمتکارش دستور باز کردن چمدون رو میداد و برای شنیدن ادامه صحبت های اونها صبر نکرد و از اونجا دور شد.

به سمت اتاقش رفت و بلافاصله بعد از برداشتن تلفن همراهش به لیام مسیج داد؛

" فردا ساعت ۶ بیا به لوکیشنی که برات میفرستم! منتظرم "

••••••

هودی مشکی رو از سرش رد کرد و برای بار هزارم فکرش رو به مسیج دریافتیش تقدیم کرد.

سیگارش رو توی جا سیگاری خاموش و از آپارتمانش خارج و به سمت لوکیشنی که میدونست متعلق به کجاست حرکت کرد.

ترافیک سنگین لندن و شیشه های پایین ماشین لیام بخاطر خروج دود سیگار جدیدش اونقدری جذاب بود که توجه ماشین های اطرافش رو به خودش جلب کرد، اما اون مرد مثل همیشه در این روزها توی سرش مشغول برنامه ریزی و افکار خودش بود.

SYNDROME [ZiamFanfiction]Where stories live. Discover now