قدم هاش روی زمینِ سخت کشیده میشد، نگاهش محو آسمونی بود که با جلوه سیاهش بالای سرش میچرخید و قرص سفیدی که میتاپید !
هوای گرم از بین لبهاش خارج و تو سرمای شب تبدیل به بخاری کوتاه شد، ولی واقعا درونش گرم بود ؟!
پاک سیگارشو از جیبش خارج کرد و یکی از اونهارو روی لبهای خشکش کشید، آتیش داغ فندکو زیر سیگار نگه داشت و اون آتیش گرفت، درست مثل خیلی چیزها....!
انتظار توی هوای سرد خستش کرده بود، سرمای قلبش اونقدری زیاد شده بود که تاب و تحمل هرگونه سرمای خارجی دیگهای سردتر از قبلش میکرد، ولی واقعا کسی بود که از درون آدم ها خبر دار باشه ؟!
با نگه داشتن ماشینی زیر پاش نفسشُ با صدا بیرون فرستاد و دستاش دستگیره درو لمس کردند و چند ثانیه بعد داخل ماشین گرم اون مرد نشسته بود.
بوی سیگارش مشام اون مردو پر کرده بود و با صدای بم و گیراش گفت:
ل-نمیدونسم مکرر سیگار میکشی !ز-منم نمیدونستم عادت داری مردمو منتظر بزاری !
نیشخندی زد
ل-بنظر مشتاق میایی!زین نگاهی به ماه انداخت و بعد به نیم رخ لیام خیره شد
ز-تنها چیزی که نیستم مشتاقه، اشتیاق زمانی به وجود میاد که تو خوشحال باشی
لیام بدون جواب دادن به زین سری تکون داد
ل-به کالین گفتی؟!
زین لبشو گزید و با مکث گفت:
ز-فقط بهش گفتم که یه قرار کاری داری و منم باید باشم !ل-نگفتی که قرار کاری تو یه نایت کلابه؟!
ز-ما برای کار میریم اونجا، فکر نمیکنم اهمیتی داشته باشه !
لیام سری تکون داد و پاهاش با قدرت بیشتری پدال گازو فشار میداد.
ز-میدونی چیه؟! من نمیدونم با اینکه تو هر بار منو یه دروغگو جلوه میدی چرا هنوزم اینجام و دارم باهات صحبت میکنم !
لیام نفسشو آروم فرو فرستاد
ل-شاید چون خودتم مطمئن نیستی که کی دروغ میگه !
زین چند لحظهای جا خورد، یعنی ممکن بود اون دیونه شده باشه؟
ز-نه لیام، من میدونم چرا دارم باهات میام !
اینبار به چشمای متعجب لیام پوزخند زد
ز-باید به خودمون ثابت کنم اونی که دروغ میگه تویی !
لیام نیم نگاهی به چهره اون پسر انداخت؛
ل-و من چه دلیلی برای دروغ گفتن دارم؟!
ز- تو میترسی لیام پین، خیلی هم می ترسی !
لیام آروم و هیستریک خندید
YOU ARE READING
SYNDROME [ZiamFanfiction]
FanfictionCOMPLETED Ranking #1 in Fanfiction -حداقلش من همینی ام که هستم، تو کی هستی پشت نقاب هات ؟! +من همون لعنتیم که قرار بود عذابت بدم، ولی نمیدونستم با عذاب دادنت خودمم نابود میشم !