طول و عرض آپارتمان رو با عصبانیت طی میکرد و هر از چند گاهی دستی تو موهاش میکشید.
ز-لیام محض رضای فاک کمی آروم بگیر !
لیام کلافه بدون نگاه کردن به زین گفت:
ل-چطور آروم باشم؟ اون حرومزاده تونسته به اطلاعات من نفوذ کنه و مدارکی که داشتم رو پاک کنه و تو میگی آروم باشم؟
زین درحالی که روی مبل نشسته بود با چشم هاش حرکات اون مردو دنبال میکرد و بخاطر سرگیجهی ناشی از تماشای اون مرد لحظهای چشماشو بست و با ناراحتی گفت:
ز-من اهمیت نمیدم اگه اون ۲۵ درصد از سهام رو داشته باشه در صورتی که همین الان هم من ریاست شرکتو به عهده میگیرم !
لیام با عصبانیت به سمتش برگشت؛
ل-میخوای تورو با اون عوضی تنها بذارم؟ حرفشم نزن زین شنیدی؟!
زین نفس عمیقی کشید و از جا بلند شد، با گرفتن دستای لیام مانع حرکتش شد و با مظلومیت سرشو روی سینه اون مرد گذاشت و دستاش دور کمرش حلقه شدند.
ز-یکم همینجوری بمون و بغلم کن لیوم !
لیام آهی کشید و با نرمی دستاشو دور کمر زین حلقه کرد، با آرامش عجیبی که نمیدونست یکدفعه ای از کجا پیداش شده روی مبل نشست و زین هم با خودش همراه کرد.
پاهاشو کمی از هم فاصله داد و زین راحت تر از قبل روی پاهاش جا گرفت.
ل- مثل هروئین میمونی !
زین کوتاه خندید، انگشتاشو توی موهای نرم لیام فرو کرد و در حالی که نوازشش میکرد سرشو روی شونه اون مرد جا داد.
ز- همه این اتفاقات منو میترسونه لیام، با خودم میگم کاش هرگز به فکر برگردوندن شرکت نمیوفتادی و ما توی نیویورک راحت....
با یاد آوری تموم اتفاقات نیویورک و مادر لیام آهی کشید.
ز-حالا که فکر میکنم اونجا بودن هم فرقی نداشت.
لیام سرشو کج کرد و به قیافه ناراحت زین نگاهی انداخت.
ل-از وقتی من وارد زندگیت شدم همش داری اذیت میشی و این مثل فاک داغونم میکنه !
زین فورا گفت:
ز-نه همچین چیزی نیست، حتی تو نبودی هم قرار نبود با پدرم خوشحال باشم، همه پشیمونی من اعتمادیه که اون مرد کردم !
لیام با خونسردی کمر اون پسرو نوازش کرد و کمی توی بغلش جا به جاش کرد
ل-همیشه وقتی بغلت میکردم یه چیز توی مغزم میگذشت، یه آدم چطور اینقدر سبکه !
زین لبخندی زد
ز- فراموش کرده بودم که بارها بغلم کردی !
YOU ARE READING
SYNDROME [ZiamFanfiction]
FanfictionCOMPLETED Ranking #1 in Fanfiction -حداقلش من همینی ام که هستم، تو کی هستی پشت نقاب هات ؟! +من همون لعنتیم که قرار بود عذابت بدم، ولی نمیدونستم با عذاب دادنت خودمم نابود میشم !