🎵| Reverie - Isaac Gracie
با لبخند کوچیکی که تمام روز روی لباش نقش بسته بود روی یکی از مبلهای بزرگ نشست؛ فکرش توی این دنیا سیر نمیکرد و توی افکارش غرق بود.
با شنیدن صدای کالین درست کنار گوشش ، اون لبخند محو شد و جاشو به یه زورکیش داد.
ک-خوشحالم که هردومون زودتر به خونه برگشتیم !
درواقع بعد از اون اتفاق، لیام زینو به خونه رسوند و خودش هم به جایی رفت، البته بخاطر اخلاق منحصر به فردش هیچ چیزی از اینکه کجا میره نگفت !
و درست وقتی زین به خونه اومد کالین هم چند ساعت بعدش برگشت.حالا لبخند زورکیش محو شد و ابروهاشو در هم کشید و با کنجکاوی شکاکی گفت:
ز-از شرکت بهت خبر دادند که من زود برگشتم؟!کالین به کل هدفش از نزدک کردن صورتش به زینو فراموش کرد و با مکث گفت:
ک-این چه حرفیه زین !زین با لجبازی عقبتر رفت:
ز-هردومون خوب میدونیم تو بدون دلیل زود به خونه بر نمی گردی!کالین پوفی کشید و به چشمای طلایی اون پسر نگاه کرد
ک-زنگ زدم منشی گفت زودتر برمیگردی !اخماش با اکراه از هم باز شد و با دودلی گفت:
ز-چیز دیگه ای نگفت؟!کالین سرشو تکون داد
ک-مگه چیز دیگه ای هم باید میگفت؟!به خودش لعنت فرستاد و با بیخیالی تصنعیای گفت؛
ز-نه همینجوری پرسیدم !کالین سری تکون داد و دستهاش نوازش وار روی گونه زین چرخید، اون پسر خشک شد. مغزش فرمانی نمیداد و نمیدونست باید چیکار کنه؛
تا اینجاش هم به حد زیادی عذر و بهونه آورده بود !ز-بل کجاست؟
ک-توی اتاقشه عزیزم !
ز-تو باید بیشتر حواست باشه، من حس میکنم گوشه گیر شده!
ک-باور کن بعد از اومدن تو خیلی بهتر شد !
به کالین لبخندی زد، اون مرد فرصتو غنیمت شمرد دستاشو دور کمرش حلقه و اونو تو آغوشش گرفت.
ک-مرسی که به زندگی من اومدی !
تنها یه جمله توی سرش چرخید که نتونست به زبونش بیاره؛
" کاش هیچوقت نمیومدم ! "
اما در عوض لبخند کوتاهی زد، دلش نمیخواست قلب اون مرد بخاطر خودش بشکنه !با شنیدن صداهایی از ورودی خونه گوشاشو بیشتر از قبل تیز کرد، وقتی خدمتکار درو باز کرد و صدای شخصی که وارد شد به گوشش رسید، لبخند زد.
خودشو از بغل کالین بیرون کشید و ازجا بلند شد، به بهونه نوشیدنی خنکی بسمت آشپزخونه حرکت کرد.
بین راه با دیدن لیام به قیاقه خستهش لبخند زد و برای دنیلی که در کنار لیام میومد و مشغول شوخی بود سری تکون داد.
YOU ARE READING
SYNDROME [ZiamFanfiction]
FanfictionCOMPLETED Ranking #1 in Fanfiction -حداقلش من همینی ام که هستم، تو کی هستی پشت نقاب هات ؟! +من همون لعنتیم که قرار بود عذابت بدم، ولی نمیدونستم با عذاب دادنت خودمم نابود میشم !